Part 3 : The unknown caller

2.8K 274 36
                                    


(من قطع کردم...)
مرد مشکوک حالا روی مبل توی تاریکی نشسته بود درحالی که به گوشیش نگاه میکرد
اون خیلی عجیب بود مثل یه شکارچی ترسناک که توی تاریکی تلاش میکنه تا طعمه ی خودشو با حیله گری صید کنه.
مرد پیر نبود. بلکه اون جوون،خوش قیافه ، خوش هیکل و بسیار خوشتیپ بود.
موهای قهوه ای روشنش رو به عقب داد و با چشمای قهوه ای تیره اش به گوشی خیره شد. در حال جنگ با خودش بود برای یه زنگ دیگه اما متوجه شد که جیمین این ساعت دیگه باید بره خونش.
مرد به سمت پنجره های بزرگ حرکت کرد و به بیرون خیره شد (من خیلی سرم شلوغه..برو به یه آرایشگاه دیگه...)  مرد حرف های جیمین رو با تن صدای بالایی تکرار میکرد ( پس  اسمش جیمین بود...)
و با یه نیشخند به سمت گوشیش رفت.
نوبت شیفت بعدی بود و جیمین با عجله به خونه میرفت این قسمت مورد علاقه در تمام روزش هست .
وقتی به خونه رسید بوت و دستکش هاشو در آورد و داد زد (من اومدم خونه..) اما کسی خونه نبود. به سمت آشپزخونه رفت تا چیزی برای خودش درست کنه و میتونست تمام غروب رو در آرامش سپری کنه چون کسی نبود که بهش گیر بده . اونا به تصمیمات جیمین توجه نمیکردن حتی زمانی که وقت ازدواجش رسید و اونها هرکسی که از نظر خودشون برای اون خوب بود رو انتخاب میکردن.
والدینش میگفتن دختری که قراره با جیمین ازدواج کنه باید کار داشته باشه زرنگ ،زیبا، مهربون و قابل احترام باشه.
تنها چیزی که دیده میشد قوانین پدرو مادرش بود اما اونها فقط خوبیه جیمین رو میخواستند . از طرفی جیمین هم به حرف های پدرو مادرش اهمیت میداد . مادرش لباس هاش رو انتخاب میکرد و پدرش شغل های دیگه ای بهش پیشنهاد میداد و میگفت که توی آرایشگاه کار نکنه.
بیشترین چیزی که بچه هایی به این سن نیاز دارن و میخوان اینه که از طرف خانواده حمایت بشن اما اونها همه ی تصمیماتو برای جیمین میگرفتند...اون نمیتونست انتخابی برای خودش داشته باشه.
جیمین احساس یه بچه کوچیک رو داشت. اون پدرو مادرش رو دوست داشت اما خیلی وقتها اذیت میشد  میخواست خونه ی خودش رو داشته باشه و با قوانین خودش زندگی کنه !  اما این در زمانی صورت میگرفت که فرد مناسبی برای ازدواج انتخاب کنه.
صدای زنگ گوشی بلند شد (خانم جئان) (خانم جئان؟ اون چی میخواد؟من شیفتمو تمام کردم!) (عصرتون بخیر خانم جئان ) جیمین گوشیو رو گوشش گذاشت و روی مبل دراز کشید.
(سلام جیمین. یکی از همکارات شکایتتو کرده که یه مشتری فقط برای تو به اونجا زنگ میزنه...ببینم تو داری مشتری های منو میدزدی ؟)
(ن.نه خانم جئان من این کارو نکردم...اون آقا بود که میخواست من برای کوتاهی موهاش به خونه اش برم...) جیمین گفت و خانم جئان ساکت شد (آه..میبینم...ببخشید که آشفتت کردم. من تلاشمو میکنم و باهاشون صحبت میکنم تا خودشون به مغازه بیان ) خانم جئان گفت و جیمین قبول کرد (چیزی که متوجه نمیشم اینه که اون مرد تورو برای بقیه کارمندا توصیف کرد از رنگ موهات تا اینکه چه مدل پوتینی پات بود. تو مطمئنی که اون مرد و نمیشناسی؟

پ.ن : دوستان اگر میخواین ادامش رو بزارم لطفا فالو کنین و کامنت بزارین بگین که ادامش بدم یا نه
ببینم تقاضا کننده نداره ادامه نمیدم ...

missed call (kookmin smut)Where stories live. Discover now