Chapter5 : bait

2.6K 233 11
                                    


صبح روز بعد جیمین در حالی که احساس سرما میکرد از خواب بیدار شد. چشماشو باز کرد و به پنجره نگاه کرد که نور خورشید به داخل اتاق میتابید امیدوار بود که امروز گرم تر باشه...
به دستشویی رفت مسواک زد و صورتش رو شست و موهاش رو به عقب شونه کرد. (لطفا دوباره امروز زنگ نزن) صابون رو برداشت به صورتش کشید و شستش و در آخر کرم زد. بعد ازینکه آماده شد یونیفرمش رو پوشید.
جیمین از خونه بیرون اومد. به نظر میرسید که روز خوبی براش باشه. همونطور که قدم میزد به چهره ی مرد مرموزی که دیشب دید فکر میکرد.. جزو معدود چهره های مردی بود که جذبش میشد. (یعنی ذهنم میخواد بهم چیزی بگه..؟)
بالاخره به آرایشگاه رسید..رئیسش پشت میز نشسته بود. خانم جئان زن کاری هست و اصلا بی حال نیست اون خیلی تو کارش جدیه..اگر کارمنداش اشتباهی کنن یا دروغی بگن اونهارو نمیبخشه حتی اگر معذرت خواهی کنن. قبل ازینکه جلو بره دستی به لباساش کشید و مرتبشون کرد و مطمعن شد که گوشیش خاموشه.  (صبحتون بخیر خانم جئان) خانم جئان با شنیدن صدای جیمین سرشو بلند میکنه و نیشخندی میزنه ( اوه اومدی..جیمین باید بدونی که همه شاکین.مشتریه تو هر دقیقه زنگ میزنه اون بعد شیف تو یکسره به اینجا زنگ میزد) (خانم جئان اینطور که فکر میکنید نیست..من نمیشناسمشون. اگر اون زنگ زد شما نمیتونین بهشون بگین که مشتریه شما هستن و ما اینجا کار خصوصی انجام نمیدیم؟) (اون فقط تورو میخواد...میدونی دیروز چند بار زنگ زد؟)
(چند بار زنگ زد؟) جیمین پرسید و خانم جئان لبخندی زد (پنجاه و چهار بار...) چشم های جیمین از تعجب بزرگ شد
(پنجاه و چهار ...) (اوه لطفا تکرارش نکن..ما سعی کردیم متقاعدش کنیم اما قبول نکردن...پس اگر دوباره زنگ زد جواب نده اگر این کارو کنی اون به زنگ زدن ادامه میده) خانم جئان بسته سیگارش رو از جیب کتش بیرون آورد و به سمت جیمین گرفت (یکی میخوای؟) خان جئان تعارف کرد (نه..ممنون من نمیکشم) جیمین با لبخند رد کرد. (مطمئن باشین که زنگ هاشون رو جواب نخواهم داد) خانم جئان سرش رو تکون داد (سعی نکن با من در ارتباط باشی من قراره به زودی برای کاری به خارج از کشور برم و نمیخوام این مغازه وقتمو بگیره) خانم جئان گفت و همونطور که سیگارش رو روشن میکرد به بیرون رفت و منتظر راننده اش شد. جیمین پشت میز نشست و به تلفن خیره شد. ( اون ممکنه هر دقیقه زنگ بخوره..کی میدونه شاید اون مرد یه سواستفاده گر باشه!)
چیزی که خیلی توجه جیمین رو جلب کرد این بود که به جز جیمین به کسی اجازه نمیداد که کار موهاشو انجام بده و بقیه کارمندارو رد کرده بود. اما چرا باید فقط اون رو بخواد هیچ دلیل منطقی براش وجود نداشت.
جیمین دید که راننده خانم جئان دنبالش اومد و رفتن. همه چی خوب بود...تا وقتی که تلفن دوباره زنگ خورد!

پ.ن: فالو یادتون نره بچه ها ~~

missed call (kookmin smut)Where stories live. Discover now