Episode 35🗼

2.9K 543 111
                                    

تهیونگ داشت سعی میکرد جیونگ رو مجبور کنه نخنده تا بتونه بفهمه دختر چی میگه و من لبه‌ی تخت نشسته بودم، در حالیکه سعی میکردم از حال و هوای چند دقیقه‌ی پیشم بیرون بیام.

-جیونگ؟ به چه علت کوفتی‌ای زنگ زدی تا فقط بخندی؟

تهیونگ کم کم داشت کلافه میشد و چشم‌هاش رو روی هم فشرد. از بامزگیش خندیدم و این باعث شد چشم غره‌ای هم به من بره.

-چی میگه؟

سعی کردم اخمش رو نادیده بگیرم و با ته مونده‌ی خنده‌م پرسیدم. یادآوری جیونگ و حرف‌هایی که قرار بود بهش بزنم آزارم میداد؛ اما فقط نمی‌تونستم این روی بامزه‌ی تهیونگ رو نادیده بگیرم.
جوابم رو نداد و چند لحظه به صدای ناواضحی که از اون طرف خط میومد گوش داد:

-میخواد با تو حرف بزنه.

با شنیدن جمله‌ش خنده‌م قطع شد و صورتم خشکید. کاش میشد از زیر این توضیح فرار کنم.

-بگیر.

تهیونگ با ملایمت گفت و لبخندی برای آروم شدنم زد. حتما میدونست چی نگرانم کرده.
موبایلی که به سمتم گرفته بود رو از دستش کشیدم و کنار گوشم گذاشتم:

-جیونگ؟

-جونگکوکی...

با خنده گفت و من صبر کردم تا خنده‌ش قطع بشه. به تهیونگی که خیره نگاهم میکرد چشم دوختم و اون دستم رو بین دستش گرفت.

-فکر کنم...مست باشه.

با نگرانی زمزمه کرد و این بار من فشاری به دستش وارد کردم تا کمی آرومش کنم.

-جیونگ؟

تقریبا داد زدم و فهمیدم چند لحظه‌ی پیش نباید تهیونگ رو مسخره میکردم.

خنده‌ی دختر ته کشید و فریاد زد:

-چیه؟

-خوبی؟ چرا میخواستی باهام حرف بزنی؟

با استرس گفتم و آب دهنم رو پایین دادم. وقتی سکوتش طولانی شد دوباره پرسیدم:

-جیونگ خوبی؟ مست کردی؟

با احتیاط پرسیدم و نگاهم رو روی صورت تهیونگی که منتظر بهم خیره بود نگه داشتم.

-نه...

فقط همین رو آروم گفت و خبری از انرژیِ چند دقیقه‌ی پیشش نبود.

-چیزی...کشیدی؟

آروم‌تر پرسیدم و این بار نگاهم رو از چشم‌های ناامید تهیونگ گرفتم. میدونستم این غرورش رو له میکنه. خواهری که قرار بود ازش مراقبت کنه رو رها کرده بود و این حالا تمام فکرش بود.

-نمیدونم.

مطمئن بودم چیزی مصرف کرده که اینقدر منگ میزنه؛ اما از پشت تلفن سخت بود که باهاش صحبت کنم و چیزی از زیر زبونش بکشم.

Paris Is Dead(VKook/KookV)Where stories live. Discover now