Hey beautiful ppl:)
.
.
.
.
.
.
.
.جی آه کشید. « حاضرم واسه یه روز تعطیل آدم بکشم. »
باهم توی آشپزخونه پشت میز نشسته بودن و دیزی روی پای لویی بود و بقیهی دخترا توی نشیمن بودن.
لویی بهش گفت:« فقط امروزه، بعدش دو روز تعطیلی. داشتم فکر میکردم آخر هفته دخترا رو ببرم بگردونم توعم یه زمانیو برای خودت داشته باشی، با دوستات بگردی یا بری جایی. » و بعد به دیزی که شروع کرده بود به وول خوردن، کمک کرد تا از صندلی بیاد پایین. نگاهش دختر رو که میرفت پیش بقیه خواهراش، دنبال کرد.« لو، تو نمیتونی هر چهار تاشونو با خودت ببری. »
« مامان واقعا اونقدرام سخت نیس. قبلاً انجامش دادم. »
« تو خیلی خوبی لو. خوشحالم که از اون بچه های بد نشدی. »
« چجوری میتونستم یکی از اونا بشم؟ با مادری مث تو. » لویی خندید.
« اره ولی خب از مردا تو زندگی شانسی نداشتی. »
« مامان، من به یه پدر احتیاج ندارم، خصوصا اون دوتایی که گذاشتن رفتن. من بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی با تو و دخترا خوشحالم. »
« میدونم کخ خوشحالی. فقط مسئله اینه که دربارهی این موضوع حس بدی دارم. »
« لطفا نداشته باش. میخوای دخترا رو برسونم مدرسه؟ »
جی لبخند زد. « اگه بتونی. »لویی از جاش بلند شد و سمت مامانش رفت. بغلش کرد و سرشو روی شونهش گذاشت.
« ولی ژن کوتاهی خودمو به ارث بردی. » جی خندید و پهلوی لویی رو نیشگون گرفت.
لویی براش زبون درآورد و بعد سراغ دخترا توی نشیمن رفت تا برای مدرسه آماده بشن.
-
لویی حول و حوش ساعت نه برگشت خونه و برای یه ربع فقط روی مبل لم داد. اون و دوستاش برای اون روز هیچ برنامهای نداشتن، همه شون یا داشتن یه کار دیگ میکردن یا تا الان خوابیده بودن. پس لویی اسنپچتشو باز کرد و یه عکس از خودش با قیافه وحشتناک برای هری فرستاد. حماقت بود که برای هشت ثانیه گذاشت بمونه چون هری تا دیدش ازش اسکرین شات گرفت. بعد هری اونو با یه عکس از خودش درحالی که چشماشو بسته، بینی شو جمع کرده و زبونش بیرون بود، جواب داد. با کپشن ′ چرا الان مدرسه نیستی جناب′
لویی دوباره با یه عکس که لباشو مث ماهی جمع کرده بود جواب داد-که هری از اینم اسکرین شات گرفت- با کپشن ′ روز تعطیله، احمق′
یه نوتیف از پیامِ هری بالای صفحه گوشیش اومد.
′ پس چیکار میکنی امروزو بدجنس؟ ′لویی جواب داد. ′ تا الان که هیچی′
′ با من بیا بریم بیرون ′
′ اره بذار برم سوار ماشین خیالیم با گواهینامه خیالیم بشم و تا خونهت که اصن نمیدونم کجاس، رانندگی کنم ′
CITEȘTI
When The Smoke Is In Your Eyes [L.S](p.t)
Fanfiction«من نمیخوام دوستت باشم میخوام گردنتو ببوسم...» all the credit to @thighhighlarry