part 12

720 126 300
                                    

اول از همه مرسی از کسایی ک میخونیدو ووت میدید و کامنت میذارید :)

دوم کسایی ک فقط میخونید ی نگاه ب تعداد ویو ها و ووتا بندازیدو تفاوتو ببینید
یک کا و خورده ای ویو، زیر دویست تا ووت

سوم اگه داستانو دوست ندارید چرا میخونید و اگر دارید چرا ووت نمیدید؟!
مشکل چیست؟؟😁

این پارت طولانی ترین پارت تا الانِ
هواشو داشته باشین💙

Harry pov:

+جم، قرار بود برین مسافرت؟ چی شد؟

جما نگاهشو از کاغذایی ک جلوش بود گرفتو برگشت سمتم
ج:منصرف شدم فعلا
+میشه بپرسم چرا؟
ج:چون تو نمیتونی بیای، بخاطر همین میذاریم واسه تعطیلات بعد امتحاناتت میریم
+اوه جما بیخیال ب فکر من نباشید شما برید
یبارم با هم میریم، هومم؟؟
با شک بهم نگاه کرد
ج:ن نمیتونم تورو تنها بذارم
چشامو چرخوندم از حالت لش وارانه ای ک رو مبل بودم دراومدم، صاف نشستمو ب سمت جلو خم شدم با حرص گفتم
+بسسس کن جما من بچه نیستم، بعد تنها؟؟! پس زین چیه اینجا؟ دسته بیل؟
ج:مؤدب باش هری

شونمو انداختم بالا
ج:ی قرار داد جدید داریم ک برای اینده ی شرکت خیلی مهم کاراش ک اوکی بشه شاید رفتیم اخر هفته
+شاید؟ این مسخره بازیا چیه، اصلا میگم نایل بیاد پیشم
جما چپ چپ نگام کرد
ج:فکرشم نکن، یکبار نشد شما دوتا ی جا باشینو ی گندی بالا نیارین
الان ک فکر کردم دیدم راست میگفت ولی خودمو زدم ب اون راه
+ن اینطوریم نیست دیگه، خب لیامو میگم بیاد خوبه؟؟؟
ج:قضیه چیه هری؟خیلی داری اصرار میکنی!
باز چ نقشه ی شومی تو سرته؟

اخم کردم
+چی داری میگی جما، منو بگو ک ب فکر توام بری گردشو تفریح یکم حالو هوات عوض شه، اصلا ب من چ انقد کار کن جایی نرو تا اخر سر دپرس شی
حرفامو با ی لحن ناراحت گفتمو دست ب سینه نشستم و نگاهمو دادم ی سمت دیگه
ج:خب حالا قهر نکن میریم خوبه؟ اخماتو باز کن فسقلی

با کلمه ی اخرش چشمامو برگردوندم سمتشو با اخم غلیظ تری نگاهش کردم، میدونست چقد با این کلمه میتونه حرصمو در بیاره،جما ی لبخند گشاد زده بود معلوم بود جلوی خودشو نگه داشته ک نزنه زیر خنده

+فکر کنم دیگه ی نره خر بالغم ن ی فسقلی
جما بالاخره زد زیر خنده و سرشو تکون داد
ج:نه نه هرچقدرم بزرگ شی بازم فسقلی منی
این صفتی بود ک جما وقتی کوچیک بودم بهم میگفت اونموقع دوسش داشتم ولی الان... خجالت اور بود!

پوفی کشیدم و از جام بلند شدم
+من میرم بخوابم، توام تمومش کن دیگه
ب پرونده هایی ک جلوش رو میز بود اشاره کردم
و ادامه دادم
+زکو بیشتر ا ازاین منتظر نذار، نذار بیچاره یجور دیگه مشکلشو حل کن
با نیشخند شیطانی گفتم و برگشتم ک برم با صدای جیغش چشمامو بستمو نیشم بازتر شد
ج:عوضییی خیلی بی حیایی هری، اره زودتر گمشو از جلو چشمام
هاح انتقاممو گرفتم تا تو باشی اون کلمه ی لعنتیو نگی به من
حالا زکِ بیچاره خوابیده بودا

when our eyes met[Zarry]Where stories live. Discover now