part 13

706 124 195
                                    


همونطور ک انتظارشو داشتم صبح ک بیدار شدم سرم به شدت درد میکرد، جدا از اون معدم داشت از گشنگی ضعف میرفت
خمیازه ی بلندی کشیدمو از تخت اومدم پایین
ب ساعت دیواریم ی نگاه انداختم
ساعت یک بود
دیشب ساعت چند خوابیدم؟
صبر کن ببینم ، دیشب؟؟
اخرین صحنه هایی ک از مهمونی یادمه پشت سر هم بالا رفتن پیکای ودکا بودو صدای تشویق اکسل
بعدش...
سعی کردم ب مغزم فشار بیارم تا ببینم باز چیزیو میتونم بخاطر بیارم یا ن
تنها چیزی ک یادم بود دیشب بعد مهمونی من از اتاق زین اومدم بیرون در حالی ک موهامو  بدنم خیس بودو ی حوله رو تنم..
یعنی چ اتفاقی افتاده بود؟
من تو اتاق زین چ غلطی میکردم
+حتما باز ی گندی زدم
+شتتت نه چرا یادم نمیاد
با صدای شکمم دست از فکر کردن کشیدم
بدون اینکه برم دستشویی یا ی نگاهی ب خودم تو اینه بندازم رفتم بیرون
در اتاق زینو باز کردمو رفتم تو
دورو اطراف اتاقشو دید زدم طوری ک انگار اولین بارمه دارم اتاقشو میبینم
ک یهو... با قیافه ی بی حالتو خشک زین رو ب رو شدم، وایساده بود جلو اینه و دستش رو هوا سمت موهاش بود، احتمالا از دیدن من غافلگیر شده بود!

خودمو زدم ب اون راهو وانمود کردم ک انگار چیزی از دیشب یادم نمیاد، ی لبخند گشاد زدم
+سلام زین  ظهر زیبات بخیر

چر خیدو کامل برگشت سمتم و با اخم گفت
_کاری داری؟

بی ادب آداب معاشرت بلد نیست
ی چشم غره بهش رفتم
+ من گشنمه توچی
باهمون اخم رو صورتش نگاهم کرد

+البته اصن مهم نیست محض کنجکاوی پرسیدم

_تنت میخاره؟
+اوه از کجا فهمیدی اره اخه ی دو سه روزیه ک حموم نرفتم
با شیطنت گفتمو ابرومو انداختم بالا
با لحن عصبی ولی ملایمی گفت
_برو بیرون هرح

هرح؟؟؟!
چشمام گرد شد
این اولین باری بود ک  اسممو میگفت!
چند لحظه همونطوری بهش زل زدم
بعد دستمو از رو دستگیره اتاقش برداشتم سرمو تکون دادمو چرخیدم رفتم تو اتاقم

ی لباس برداشتم رفتم جلو اینه
فاک پاهام چرا لخته؟ شلوارم کو؟؟
فاک،شت من اینجوری رفتم جلو زین؟
با دست کوبوندم رو پیشونیم
+چرا اخه؟
+نکنه فکر کنه از قصد اینکارو کردم
+اصلا چرا زین لحنش نسبت ب قبل نرم تر شده
+ن بابا چ نرمی همون سگیه ک بود
+نکنه فکر کنه از پسر خرابام
ابروهامو دادم بالا و متعجب گفتم
+اخه اون بیچاره چیزی نگفت اصلا
+شاید با خودش بگه
+به درک، اصلا برام اهمیت نداره
با این حرف خودمو قانع کردم

ی شلوارک کوتاه پوشیدمو رفتم پایین
با دهن باز دور تا دور خونه رو نگاه کردم
انگار بمب ترکیده بود
+فاک این چ وضعشه دیگه
کاش لیزارو نمیفرستادم بره ، حوصله نداشتم غذا درست کنم
پس زنگ زدم تا یه دونه پیتزا سفارش بدم
زینم اگه میخواست خودش ی چیزی میخورد دیگه به من چه

when our eyes met[Zarry]Where stories live. Discover now