ɪ ʟᴏᴠᴇ ʏᴏᴜ [ ᴇᴘ 111 ]

1K 224 14
                                    

یکم که گذشت چانیول درحالی که لحظات قبل و با خیره شدن به بکهیون سپری کرده بود اروم گفت

_ خوبی ؟

و بک با مکث سرش و به منظور تایید تکون داد...
طی یه عمل یهویی چانیول از جاش بلند شد و بین پاهای باز بکهیون نشست...
بک شوکه به چانیول که ساعت 4 صبح بین پاهای بازش نشسته بود خیره شد و وقتی سر چانیول پایین اومد سرش و به سطح تخت فشار داد و با تعجب پرسید...

_ چ..چیکار میکنی !

چانیول دستش و از زیر تیشرتش رد کرد و بعد از لمس کردن شکم فرو رفته و به شدت نرمش گفت

_ کمکت میکنم دردت قطع شه!

بکهیون با تردید لبش و روی هم فشار داد و چشمای خیس شده از دردش و بست...
دست چانیول روی شکمش کشیده میشد و نفس هاش به سرعت به شمار افتادن...
به خاطر کج شدن سرش به سمت راست چانیول نمیتونست به لب هاش دسترسی داشته باشه برای همین از بوسیدن گونه هاش شروع کرد و بوسه هاش و تا روی شقیقه هاش ادامه داد..
یکی از دست های بکهیون روی تخت و اون یکی روی سینه ی خودش قرار داشت و انگشتاش مشت شده بودن...
دستش و روی دست مشت شده ی بکهیون گذاشت و لپ نرمش و بوسید...
دستش و بالا تر اورد و از ماساژ دادن زیر شکم بکهیون دست کشید و استخون های برامده ی دندش و لمس کرد...
با نگاهش بکهیون و میپایید اما پسر کوچیک تر هیچ عکس المعلی بابت لذت بردن از خودش نشون نمیداد.
یکم خودش و جلو تر کشید و به محض وارد شدن یکم از فشار وزن بکهیون به عضوش لبش و برای جلوگیری از ناله کردن گاز گرفت و متوجه شد بکهیون با خجالت خودش و بالا تر کشیده و پاهاش و جمع کرده...
دستش و روی رون پای بک قرار داد و از روی شلوار نوازش کرد...
دست هاش و بالا اورد و بعد از قرار دادن هر دوتا ساعدش روی تخت از فاصله ی کمی به صورت بک خیره شد...
پلک های پسر کوچیک تر روی هم قرار گرفته بودن و صورتش با رفت و امد کردن نفس های چانیول جمع شده بود...
موهای بک و از روی صورتش کنار زد و پیشونیش و بوسید...

_ بک ؟؟؟

اروم صداش زد و به محض لرزش چشمای بکهیون زیر نگاهش با لحن اروم اما محکمی گفت.

_ نمیخوای نگام کنی؟

چشمای بک بعد از شنیدن این حرف اروم باز شدن و به رو به رو خیره شد.
جایی که چانیول اصلا توی مرکز دیدش نبود!
چان به اسونی متوجه ی این میشد که اون کابوس پسر کوچیک تر و به شدت اذیت کرده اما چیکار میتونست بکنه ؟
بک حتی حرف هم نمیزد !
کف دوتا دستش و دو طرف صورت بک قرار داد و بعد از چرخوندن سرش به چشمای براقش خیره شد..
نگاهشون چند ثانیه ی طولانی بدون هیچ حرفی درحالی که بدن هاشون بهم چسبیده بود توی هم قفل شد و بعد چانیول سرش و پایین برد و با دیدن چشمای بکهیون که بسته شدن لب هاش و به لب های عزیز ترینش چسبوند...
لب پایین بک خیلی زود بین لب هاش قرار گرفت و چانیول درحالی که دو طرف صورتش و نگه داشته بود شروع کرد به مکیدن لب هاش ...
برای اینکه باعث ترسش نشه خیلی زود به بوسه اش پایان داد و دستش و روی شکم بک کشید..
اینکه بک اون حجم صاف و با حساسیت به سمت داخل میکشید و خمار نگاش میکرد واقعا خواستنی بود!
دست چان پایین رفت و از روی شلوار عضو بک و لمس کرد و جهش سریع و پر از ترس بک زیر دستاش باعث شد با تعجب سرش و بالا بیاره.
بکهیون با چشمای تو خالی درحالی که میلرزید بهش خیره شده بود و ملافه رو با دست های افتاده روی تخت فشار میداد.
چانیول به لمس کردن عضو بک پایان نداد اما سرش و سمت سر بک برد و بعد از بوسیدن گونه و پیشونیش یا لحن دلگرم کننده ایی گفت...

I Love YouWhere stories live. Discover now