- چــــــــــــی؟!
صداش به قدری بالا بود که همه جمع برای یه لحظه از جا پریدن...چانیول کلافه چند قدم برداشت و دوباره برگشت.
- داری بهم میگی اون عوضی تونست قاضی و کل دادگاه و بخره و حالا هیونگ بی گناه من باید بره زندان؟!!!!!
ییشینگ حرفی نداشت بزنه...تو این یه هفته به هر دری زده بودن و با وکیلای مختلفی قرار گذاشته بودن،ولی همشون بعد از شنیدن اسم طرف مقابل فقط با یه عذرخواهی درخواستشون و رد کرده بودن و حالا اون پارک عوضی خیلی راحت وقت دادگاه و جلو انداخت و بدون اینکه به جونمیون فرصت حرف زدن بدن براش حکم تعیین کردن و این چیزی بود که همه رو داشت دیوونه میکرد و این وسط هیچی بدتر از تماس های بی وقفه کریس که بشدت نگران بود و پیچوندن هاشون و باور نمیکرد و مدام سراغ جونمیون رو میگرفت نبود.
- حالا باید چیکار کنیم؟! جونمیون هنوز تو بازداشتگاهه و بزودی به زندان منتقل میشه...
بکهیون همونطور که دستش و رو شونه چانیول میذاشت از ییشینگ پرسید ولی جوابی دریافت نکرد.
- خودم میرم با وکیلای مختلف حرف میزنم...نمیزارم اونجا بمونه...
خانوم وو با ناراحتی اعلام کرد.
- اوما!!! فکر کردی خیلی راحته؟! هر جور پیش بریم جونمیون شی مقصر شناخته میشه،باید رضایت پارک هوجین و پسرش و بگیریم
سهون گفت و دستش و روی کمر مامانش بالا پایین کرد...درست بود جونمیون بخاطر جونهی تو این دردسر افتاده بود ولی این همه سخت گیری و استرس و شب بیداری مامانش تو تمام این یه هفته رو نمیفهمید.
- ب-باید به پسرم بگیم...مگه نه؟!
- نیاز نیست بخاطر همچین موضوعی کریس و نگران کنی خاله...تنها چیزی که الان کریس باید روش تمرکز کنه درمانشه!!!
ییشینگ تموم حرفای سهون و بکهیون با سر تکون دادن تایید کرد.
- سهون شی درست میگه...ما فقط به رضایت اون پسر و پدرش نیاز داریم...
چانیول پوزخندی زد و سرش و به دو طرف تکون داد.
- اون پارک عوضی گفت هیونگ هیچ جوره نمیتونه رضایتش و بگیره...اگه جلوی هیونگ و نمیگرفتم الان پارک هوجین هم کنار پسرش باند پیچی شده بود...
- اون حرومزاده تخمی!!!!
پلک های سهون با دیدن بددهنی مامانش با تعجب چند بار باز و بسته شد...اولش بودن دوست پسر بکهیون و اون پسر چال دار تو جمع براش عجیب بود ولی حالا بنظرش یه چیزی این وسط بود که خودش ازش بی خبر بود...صدای زنگ موبایل مامانش سکوت بینشون و شکوند.
- کریسه...؟!
ییشینگ پرسید و خانوم وو با دیدن اسم پسر درازش کلافه سرش و بالا پایین کرد...جونمیون قرار بود هفته پیش بره آمریکا و حالا این بی خبر بودنش و حرف های مشکوک بقیه داشت کریس و دیوونه میکرد و هر لحظه این حقیقت که " برای جونمیونش مشکلی پیش اومده" بیشتر به چشم میومد.
![](https://img.wattpad.com/cover/235682361-288-k673180.jpg)
YOU ARE READING
❃• 𝑾𝒐𝒓𝒔𝒉𝒊𝒑•❃
Fanfiction- چه خرگوش بی ادبی - تازه کجاشو دیدی؟! انگشتشو روی سینه مرد قد بلند ادامه داد و چونه اش و بین دستای سفیدش گیر انداخت. پوزخندی زد. - دور و بر این خرگوش وحشی نگرد،توانایی هاش بیشتر از اونیه ک فکر میکنی چشمای متعجب کریس درخشید. - یعنی باید رامش کنم؟! ...