وقتی ییشینگ تماس گرفته بود و در مورد شرایط نامساعد میونگ کی بهش گفت بکهیون فکر نمی کرد وضعیت میونگ تا این حد وخیم باشه. تصور می کرد ییشینگ به خاطر دور بودن و شنیدن زایمان زودرس همسرش بیش از حد نگرانه، ولی حالا که خودش از پشت شیشه بخش icu میدیدش میتونست بفهمه نگرانی ییشینگ بیهوده نبوده. فکر کردن به لحظات سختی که میونگ کی به تنهایی سپری کرده بود ازارش میداد. روحیه حساس اون دختر رو میشناخت. از نیاز شدیدش به شنیدن کلمات دلگرم کننده وقتی که درد و ترس احاطهاش کردن خبر داشت.
از اینکه نتونسته بود توی همچین شرایطی کنارش باشه ناراحت بود. گذشتهای که با هم داشتن براش مهم نبود، میونگ کی همیشه بهترین دوستش باقی میموند و این احساس دوستی براش مسئولیت ایجاد می کرد، مسئولیت بودن کنار دوستی که نیاز به کمک داشت.
پلکهاش رو برای چند دقیقه ی طولانی بست و دعا کرد تا چند ساعت بعد که ییشینگ به سئول بر میگرده حال میونگ کی کمی بهتر شده باشه، میتونست تصور کنه این طور دیدن کسی که عاشقشی تا چه اندازه سخته.
"هیونگ؟"
با شنیدن صدای جونگین به عقب برگشت و به مرد روبهروش که با شونههای افتاده مقابلش ایستاده بود نگاه کرد.
"حال بچه چه طوره؟"
جونگین سرش رو به دو طرف تکون داد و با ناامیدی روی ردیف صندلیهای آبی رنگ، نزدیک در icu نشست.
"خوب نیست. برای تنفس خیلی مشکل داره، دکترش میگه ریههاش خیلی ضعیفن."
بکهیون کنارش نشست و دستش رو روی زانوی جونگین گذاشت.
"اینجا بیمارستان خوبیه، دکترهای خوبی هم داره، سعی کن خیلی نگران نباشی."
جونگین نفس عمیقی کشید و سرش رو به دیوار پشتش تکیه داد. حال خوبی نداشت، چند ساعت گذشته به ترس و اضطراب گذشته بود. تحمل این همه فشار فقط توی یه نصف روز اصلا کار اسونی نبود.
"امیدوارم ییشینگ زودتر برسه. وقتی نونا بیدار بشه و سراغ بچهاش رو بگیره من نمی تونم براش توضیح بدم."
بکهیون به صورت خستهاش نگاه کرد. فهمیدن اینکه چه لحظات سختی رو پشت سر گذاشته اصلا سخت نبود.
چند ضربه آروم روی پای جونگین کوبید و با جدیت گفت: "برو خونه استراحت کن، من تا رسیدن ییشینگ اینجا میمونم. در ضمن ازت انتظار داشتم زودتر از اینا بهم خبر بدی چی شده. شاید از نظرتون من فقط همسر سابق خواهرت باشم، ولی میونگ کی در حال حاضر دوست معتمد من و مادر پسرمه."
جونگین نگاهش رو از سقف گرفت و به چهره در هم رفته مرد کنارش داد. واقعا اون ادم کی بود؟! اعتماد کردن به بیون بکهیون یکی از سخت ترین کارهای ممکن بود.
![](https://img.wattpad.com/cover/218450426-288-k175553.jpg)
YOU ARE READING
the shadow of love(complete)
Fanfictionاز بین جمعیت شش هفت میلیاردی کره زمین چند تا کاپل وجود دارن که از سکس برای تموم شدن رابطه اشون استفاده کنن؟ این کاری بود که بکهیون با فروتنی برای دوست پسرش انجام داد، و بعد اجازه داد که از پیشش بره.. چون این درست ترین تصمیم بود. اما هیچ وقت فکرش رو...