Savage 36

403 110 29
                                    

تهیونگ از عصبانیت دستاشو مشت کرده بود و به جیمین خیره شده بود توی دلش میخواست این پسر همینجا تکه تکه کنه جیمین نگاهشو از تهیونگ گرفت رو به جونگوک که هنوز شوکه ی اتفاقی بود که افتاده گفت:"من از اول که تورو توی قصر دیدم و جونمون نجات دادی نمیتونم بگم عاشقت شدم ولی شیفته شخصیتت شدم جونگوک شی.میای بهم یه فرصت بدیم برای کنار هم بودن؟"جونگوک چند بار پلک زد فکر میکرد خواب میبینه این چیزی که میشنید همه چیزایی بود که بارها توی ذهنش مرور کرده بود تا به تهیونگ بگه تا به اون پسر بگه بیا بهم  فرصت بدیم به حسمون ولی الان کسی درست جلوش ایستاده و داره اینارو به خودش میگه.بین احساسش گم شده بود نمیتونست بگه به جیمین حسی نداره یا حس خاصی داره کاملا گیج شده بود حسش به تهیونگ نمیتونست بیخیال بشه و از طرفی نمیتونست به جیمین نه بگه عقلش بهش میگفت شاید یه فرصت برای خودش باشه تا بهتر تصمیم بگیره.توی فکرش غرق بود.جیمین دستی به گونه ی جونگوک کشید اروم زمزمه کرد:"میتونی از من برای فراموشی احساساتی که اذیتت میکنه استفاده کنی من مشکلی ندارم چون انتخاب خودمه بهت وقت میدم تا رسیدن به مینگ یوعه فکر کنی"سکوتی بینشون حاکم بود "هی شما میخواهید از رودخونه رد شید؟"با شنیدن صدای مردی که داشت قایقشو به سمت کناره رودخونه هدایت میکرد به سمتش برگشتند جیمین با هیجان گفت"بله بله"تهیونگ هنوز به جونگوک که مات به رفتن جیمین نگاه میکرد خیره بود.به حدی عصبی بود که از فشار فکش هر لحظه حس میکرد ممکنه دندوناش تو دهنش خورد شن.افسار اسبشو با شدت کشید و به سمت قایق رفت.توی قایق هیچکس حرفی نمیزد. دختر بچه ای به جونگوک نزدیک شد و گفت :"اون خرگوشه؟"جیمین کنار جونگوک نشسته بود از حرفش خندید و با لحن بچگونه گفت:"خودشو میگی؟"دختر بچه خندید و گفت :"خودش که پسره من اونی که روی شونشه میگم"با دست به خز روی شونه جونگوک اشاره کرد"جونگوک  دستی روی سر دختر بچه کشید:"آره میخوای یه چیز خشگل بهت بدم؟"دختر بچه با ذوق سری به نشانه تایید تکون داد جونگوک از کیف کمریش یه گلوله سفید پرمو رو دراورد و بهش داد"این مال تو میدونی چیه"دختر که از گرفتن اون شی نرم خوشحال بود گفت"نه چیه؟"جونگوک سرشو اورد جلو و گفت :"دم همین خرگوشه که روی لباسمه"دخترکوچولو با هیجان اون گلوله سفید روهوا پرت میکرد و میگرفت "هی سوان مردم اذیت نکن "قایقران خطاب به دخترش گفت و دختر بچه سریع تعظیمی برای تشکر کرد و به سمت پدرش دوید.جیمین با نگاه مهربونی دختربچه رو دنبال میکرد که داشت با هیجان ماجرای دم خرگوش برای پدرشو تعریف میکرد.روبه جونگوک گفت:"تو خیلی دوست داشتنی هستی فقط باید ادمای درست اطرافتو ببینی که دوستت دارن"جونگوک از حرف جیمین لبخندی زد وبه خاطر حس خوبی که بهش داده بود ازش تشکر کرد.تهیونگ گوشه ای ایستاده بود توی دلش گفت:"جیمین کم بود حالا این ی ذره بچه..."به افکارش لعنتی گفت و نگاهشو به رودخونه برگردوند.
........
نزدیک مرز شدند وقتی از گذرگاه خطرناک عبور کردندسوار اسبا شدند مین نمیتونست انکار کنه ولی نگران اتفاقی بود که هر لحظه ممکن بود بیفته.از دور چادرهارو دید که جایی بین جنگل و دره کنار کوه برپاشده بود"اوه رسیدیم مین آماده ای ییشینگ خیلی وقته خودشو برات اماده کرده"جیسو با لحن تمسخر امیزی گفت که با نگاه گنگ جیهوپ به خودش مواجه شد:"اوه نگران نباش فکر نمیکنم کسی جز خودش درگیر شه"هر چی نزدیک تر میشدن جیهوپ بیشتر نگران میشد و اضطراب وصف ناپذیری وجودشو گرفته بود. سربازا با دیدن مین از دور به سمت چادر دویدن و بعد از چند لحظه ییشینگ بود که از چادر بیرون دوید با نیشخندی انتظار رسیدن مین میکشید.مین از اسبش پیاده شد و با چشماش جین جستجو میکرد"جین کجاست؟"رو به ییشینگ که جلوش با لبخند ایستاده بود گفت."اوه یونگی بعد از نه سال همو دیدیم فکر نمیکنی حرف بهتری به جای دنبال اون گشتن میتونی بزنی عزیزم؟"جلو اومد و مین توی آغوشش کشید.جیهوپ از رفتار ییشینگ شوکه شد انتظار هرچیزی جز این داشت فکر میکرد الان باید با یه ادم وحشی روبرو بشه که قراره با مین گلاویز شه.اخمی کرد و از اسب پیاده شد و به سمت اون دوتا پسر رفت و با طناب به سمت ییشینگ کشیدشون"این رفتارت با شاهزاده مین با چیزی که این دوتا نشون میدادن فرق داره کدومش باور کنم؟" ییشینگ ابرویی بالا انداخت به جیهوپ نگاهی کرد و گفت:"تو رو قبلا ندیدم"جیهوپ نیشخندی زد و جواب داد:"از این ببعد زیاد میبینی" و بعد از حرفش دو پسر جلو ییشینگ انداخت.
"امپراتور باور کنید ما اشتباهی نکردیم این خودش دنبالمون راه افتاد وکارارو خراب کرد و مین حتی کانگ رو هم بخاطرش کشت"ییشینگ نگاهی به مین کرد و با لبخند گفت:"هنوزم مثل قدیم رفتار میکنی یونگی ولی این پسر کیه که دنبالته؟"مین نیم نگاهی به جیهوپ کرد و خودشو به ییشینگ نزدیک کرد و گفت:"آدم مهمی نیست ی سرباز ی آدم عادی هرچی که تو بخوای ییشینگ"بعد از حرفش دستی به لباس ییشینگ کشید و ادامه داد:"میخوای اینایی که منو ازار دادن همینجوری ول کنی؟میدونی این پسره گستاخ چه رفتاری با من داشت جااااانگ؟"جیهوپ چیزی که میدید باور نمیکرد این مین بود؟با این لحن با این پسر حرف میزد کاملا گیج بود نمیتونست دلیلی برای رفتار مین پیدا کنه.ییشینگ به سمت دو پسر رفت با اخمی گفت:"فکرکنم براتون روشن کرده بودم اگر اتفاقی برای امپراتور من بیفته چه بلایی ممکنه سرتون بیاد"روبه سربازا اشاره کرد تا اونارو به تخت سنگی ببندند.یکی از سربازها موقع بستن دست جیسو چاقوی کوچیکی رو توی دستش گذاشت جیسو لبخندی به یاران وفادارش زد به سانگهو اشاره ای کرد .مین بالای سر جیسو ایستاد با نیشخندی گفت:"بهت گفتم دستم به خونت الوده نمیکنم مگه نه!؟"جیسو با طعنه بلند فریادزد:"آه سانگهو یادته این پسر کجا دیدیم ؟ الان یادم اومد همونه که توی قصر مین بغل کرده بود فکر کنم شاهزاده ای چیزی بود مگه نه؟"سانگهو درجواب با همون صدای بلند گفت:"آره آره یادم نبود خودشه"ییشینگ از شنیدن این حرف اخمی کرد و به سمت مین برگشت :"اینا چی میگن یونگی؟" مین نگاهش به جیسو خیره بود جواب داد:"نمیدونم میخوای حرف منو باور کنی که اون یه ادم عادیه یا اینا که به این بی سرو پا میگن شاهزاده ؟" بعد از حرفش خنده ای کرد.ییشینگ با لحن مشکوکی گفت" پس اشکالی نداره اگر اونم همراه اینا کشته بشه؟یه آدم کمتر با بیشتر فرقی نداره"یونگی اخمی کرد میدونست ییشینگ فقط برای امتحان اون این حرف میزنه و هیچوقت اینکارو نمیکنه پس  گفت "برام مهم نیست هرکس میخوای بکش این پسر میتونست خدمتکار خوبی برام باشه یادت باشه داری ازم میگیریش ولی جیسو رو بزار برای من و نگاه تیزشو به پسر دوخت."
سربازا به سمت جیهوپ رفتند تا دستگیرش کنند ولی اون برخلاف انتظار شمشیرشو کشید و رو به مین گفت:"یا با تو میمیرم یا نمیزارم به کسی جز من برسی"با این حرف مین نگاه عصبی بهش کرد جیهوپ داشت همه نقشه هاش خراب میکرد .ییشینگ شمشیرشو کشید و گفت:"خب خب داشتی میگفتی منظورت چیه؟"جیهوپ رو به مین گفت:"واقعا اینجوری میخوای ازمن انتقام بگیری مین؟"ییشینگ شمشیرشو به سمت جیهوپ کشید و اون جاخالی داد یه قدم عقب رفت.و ادامه داد"مگه نمیگفتی وقتی به قدرت رسیدم مال تو میشم؟"جیهوپ با حرفاش درحال عصبی کردن ییشینگ بود ییشینگ فریاد زد:"مین یه چیزی بگووووو! تا نکشتمت"جیهوپ به سمت ییشینگ حمله کرد و ییشینگ شمشیرشو سپرکرده بود زیر فشار شمشیر جیهوپ بدنش به عقب خم شده بود"مگه ما همو نبوسیدیم اونم سه بار مگه باهم رابطه نداشتیم مگه جون همو نجات ندادیم؟"جیهوپ با فریاد به مین درحالی که تو چشمای از خشم قرمز شده ی ییشینگ نگاه میکرد گفت.ییشینگ با لگد جیهوپ به عقب هول دادو به سمت مین برگشت:"این پسره ی عوضی چی میگهههه؟"مین از رفتار جیهوپ شوکه بود زبونش بند اومده بود نمیدونست چرا جیهوپ داره این چیزا رو میگه و چرا داره ییشینگ تحریک میکنه با اشاره سر ییشینگ سربازا جیهوپ دوره کردند بهش حمله کردند جیهوپ بخاطر درد دستش نمیتونست بخوبی مبارزه کنه حین حمله به سمت مین نزدیک میشد با حمله ای از پشت پهلوش آسیب دید و روی زمین افتاد.جیسو فرصت مناسب دید و به سربازایی که طرفش بودند اشاره کرد تا به مین حمله کنند جیهوپ متوجه حمله شد و مین به کناری هول داد جیسو دستشو باز کرده بود.با چاقوی توی دستش به طرف ییشینگ حمله ور شد"سالها برات خدمت کردم و حالا تو منو به این پسره ی احمق فروختی حتی نمیخوای باور کنی یه ادم عوضیه!" ییشینگ به عقب رفت و سربازا رو جلوش سپر کرد.این صحنه ها برای مین آشنا بود اینکه بخاطرش آدما کشته بشن اینکه یکی جونشو براش بخطر بندازه این آزاد دهنده ترین چیزی بود که میتونست ببینه به جیهوپ که روی زمین به پهلوش چنگ زده بود نگاهی کرد سربازا به سمتش میرفتن جیهوپ به سختی ایستاد و جلوشون قرار گرفت ولی ناگهان از پشت تعادلش بهم خورد و از لبه ی پرتگاه به پایین افتاد مین از ترس بلافاصله ایستاد دید که جیهوپ به سختی از لبه ی صخره اویزون شده و جیسو با قدم های آروم درحالی که لبه تیغه ی شمشیرشو روی زمین میکشه به سمتش میره.نمیتونست بزاره جیهوپ بمیره نه الان و نه اینجا به دست جیسو.از جاش بلند شد تا به سمت جیسو حمله ور شه که موهاش توی دستای ییشینگ  گرفتار شد و به عقب پرت شد.ییشینگ دسته موهای مین توی مشتش گرفته بود و اجازه حرکت ازش گرفت بود ییشینگ با صدایی از بین دندوناش گفت:"جیسو داره کاری که میخواستم کنم تموم میکنه پس نمیتونم بزارم بکشیش یونگی" هرچقد مین سعی میکرد نمیتونست خودشو از دستای اون ازاد کنه بدنش میلرزید و نفسش به سختی خارج میکرد جیسو بالای سر جیهوپ ایستاده بود:"خب با یونگیت خداحافظی کن"جیهوپ چیزی جز صدای تقلاهای مین نمیشنید بلند گفت:"یونگی تقصیر تونیست هیچی اینو یادت باشه"مین از شنیدن این حرف فریاد زد:"لعنتتتتت به همتوووووووون" چاقو رو از کنار پوتینش درآورد و تو یه ضربه از پشت موهاش که توی دستای ییشینگ بود برید و به سمت جیسو دوید و چاقو رو توی گردنش فرو کرد و به طرفی هولش داد.بلافاصله دست جیهوپ گرفت."نمیزارم به راحتی بمیری تو باید زجری که من کشیدم بکشی جیهوپ"جیهوپ شوکه به مین که در تلاش برای بالا کشیدنش بود خیره بود.ییشینگ هنوز مبهوت به دسته موهای طلایی توی دستش نگاه میکرد. جیهوب با دیدن سربازا که به مین نزدیک میشدند با ناله گفت:"مین ولم کن اونا با تو کاری ندارن فقط منو..."با فریاد مین حرفش قطع شد:"خفه شو عوضی تو باید به دست من بمیری ولی نه اینجا" جیهوپ برای مین توی اون اوضاع بیش از حد سنگین بود داشت همراه جیهوپ به پایین کشیده میشد یه دستشو به سنگی گرفت.جیهوپ لبخندی زد و دستاشو از دست یونگی باز کرد:"یونگی ولم کن بهت التماس میکنم"مین با دیدن سربازا بالای سرش که شمشیراشون بالا گرفته بودند منتظر فرمان ییشینگ تا ضربه بزنند سرشو به طرفین تکون داد قطره های  اشکی از چشمش روی صورت جیهوپ افتاد با صدای گرفته گفت:"منو ببخش ....
#کریزی

سلام ⁦ಥ‿ಥ⁩
چجوری بعضیا میان کلی حرف میزنن زیر پارتشون
من حتی خجالت میکشم‌سلام کنم:/
راسی کاور چطوره؟ خودم کشیدم⁦( ̄ヘ ̄;)⁩
چطور بود؟
هوم دوسش داشتین؟
ووت و‌کامنت میدین ⁦ಥ‿ಥ⁩؟

SavageWhere stories live. Discover now