ششم: تنها مقصد.

212 106 21
                                    

زمانی که پناهگاه را هم گرفتند، تو ماندی، پناهگاهِ منی؟

اگر روی سنگِ قبرها علت مرگ رو می‌نوشتند، به احتمالِ زیاد تمامیِ اهالی‌ِ اون شهر قربانی‌های غم بودند.
یک هفته از به خاک سپرده شدنِ مینجی می‌گذشت و وقتی که سربازها فهمیدند تنها زنِ اون خونه مُرده، طبقِ روال همیشگی به متعلقاتِ دولتی اضافه‌اش کردند،
حالا چانیول جایی جز موندن نداشت.

سیستم به این صورت بود: تو رو به مرز مرگ می‌رسوندند و وقتی که می‌مردی، تمام تلاش‌های زمانِ زندگی‌ات مالِ اونها می‌شد.
و چانیول منتظر بود تا خودش هم بمیره، دیگه چیزی برای از دست دادن نداشت.

روی پله‌های چوبیِ شکننده نشست و سرش رو میونِ دست‌هاش گرفت.
سال‌ها قبل اون این شکلی نبود.
لباسهاش دائماً خاکی و پاره نبودند، تواناییِ خندیدن داشت و حتی مغزش هم برای نجاتِ خودش کار می‌کرد.

حالا شبیه یک تخته‌ی شکسته و پوسیده، درحالِ غرق بود.
ذهنش دیگه یاری‌اش نمی‌کرد، چون یاد گرفته بود که راهِ نجاتی نیست.

-"هست!" صدای آشنا گفت.

حتی توانایی نداشت تا بپرسه "چی هست؟"

اما پسر طوری که انگار باز هم فکرش رو خونده بود گفت:" راهِ نجات هست، فعلا بیا خونه‌ی من تا پیداش کنیم."

چانیول مطمئن بود که اگر توی خیابان بمونه تا صبح می‌میره، پس چاره‌ای نداشت تا دنبالش راه بیفته.
از طرفی تمایل داشت پسری که بوسیده بودش رو بیشتر بشناسه یا شاید صفحات گذشته رو همراهِ هم بیشتر ورق بزنند.

قبلا هم به خونه‌اش رفته بود پس بدون اینکه کنجکاوی کنه یکی از گوشه‌های اتاق رو برای دراز کشیدن انتخاب کرد و دستش رو حائل چشم‌هاش کرد.

ملحفه‌ی نازک و خنکی روی تنش پهن شد و با خودش فکرکرد که مدت‌هاست این حس رو فراموش کرده.
حسی که انگار یک نفر از تو مراقبت می‌کنه.

زمانی که به پهلوش چرخید و چشم‌هاش باز شدند، پسر رو دید که چهارزانو کنارش نشسته و خیره، نگاهش می‌کنه.

-" چی باعث شد به اینجا برسیم؟"

بکهیون بدون اینکه نگاهش رو ازش بگیره، شونه‌هاش رو بالا انداخت:" تو جامعه شناسی، باید از من بهتر بدونی."

-" اما تو شاعری، ادبیات خوندی، وقتی یه واقعه‌ای اتفاق میفته که دلیلش رو با علم نمی‌شه پیدا کرد، جز ادبیات چی به کمکِ بشر میاد؟ یکی باید باشه تا از خیالاتش بگه."

پسر لبخندِ شیرینی زد:" وقتی خیال‌ می‌تونه جاهای خوب بره، چرا بفرستیمش پشتِ آوارهای گذشته دنبال دلیلِ حادثه؟ "

Feuille morte. Where stories live. Discover now