از پنجره به پیادهرویِ مملو از جمعیت نگاه کرد. گفت: میبینی، لباسهایی هستند که راه میروند، دروغ میگویند، عاشق میشوند، میمیرند. کمتر لباسی آن بیرون است که درونش "انسان" وجود داشته باشد. بهراستی که این دنیا یک رختکنِ بزرگ است.
![](https://img.wattpad.com/cover/288831931-288-k654088.jpg)
10
از پنجره به پیادهرویِ مملو از جمعیت نگاه کرد. گفت: میبینی، لباسهایی هستند که راه میروند، دروغ میگویند، عاشق میشوند، میمیرند. کمتر لباسی آن بیرون است که درونش "انسان" وجود داشته باشد. بهراستی که این دنیا یک رختکنِ بزرگ است.