44

61 14 13
                                    

یادش بخیر یه زمانی تو اوج فیلم مینوشت :
لطفا سی دی شماره ی ۲ را وارد دستگاه کنید
منو برگردونید به همون موقع :))

دلم برا اینکه تنها نگرانیم تموم شدن کارتونی که صد بار دیده بودمش بود تنگ شده
همون موقع که بهم میگفتن همچیشو حفظ شدی حداقل یدونه جدید بزار
همون موقع که تا شب رو مبل دراز می‌کشیدم
فکر میکردم هر چی بزرگتر شی میتونی کارای بزرگتری بکنی
مثلا خودت برا خودت کارتون بخری
یا خودت برا خودت اسباب بازی بگیری
ولی به اینجاش فکر نکرده بودم که وقتی بزرگتر شم دیگه نمیزارن با اسباب بازیام بازی کنم
به اینجاش فکر نکرده بودم که مبل تو خونه مادر بزرگ میشه زیر پتو تو تخت اتاق خودت
به اینجاش فکر نکرده بودم هر چی بیشتر بزرگ شم پیر شدن عزیزانمو بیشتر میبینم
به اینجاش فکر نکرده بودم که ممکنه یه روز برای اینکه هیچ صدایی نشنوم هندزفری بزارم
به اینجاش فکر نکرده بودم :)
همین باعث شده الان خودمو اینجوری پیدا کنم
من دارم چه بلایی سر زمان ارزشمند
«بزرگ که شدم فلان کارو میکنم»
میارم :)

♡Where stories live. Discover now