41

66 13 16
                                    

مرگِ عزیز،
کی قراره دست از سرم برداری؟
من هرروز ملاقاتت میکنم،عطرتو میچشم،چشم هات رو به خاطر میسپرم و برای روزهای بدی که ندارم از لب هات اجازه ی دوست داشتن میگیرم و اینطوری روزی چندبار به سراغم میای و قلبمو به لرزه درمیاری.حالا که باعث شدی بیشتر از سه وعده در روز مرگ رو به چشم ببینم و بعد ول شم توی دنیای زرد پوش اطرفم،فکر نمیکنی باید ی هدیه بهم بدی؟ و شاید اون هدیه مرگیه که با خوندن خاطرات چشم هام توی آینه ی مرگِ مروارید های بی رنگت برای همیشه به دستش میارم طوری که همون لحظه زمین خاکی دهن باز کنه و منو برای همیشه همراه ذهن مضحکم درون خودش ببلعه!

-گرامافون بنفش

♡Where stories live. Discover now