part 76

1K 244 253
                                    

فکر کنم این پارتو نسبت به بقیه پارتا زودتر گذاشتم👍😄

حالتون خوبه؟ امیدوارم از همیشه بهتر باشید😘😍

***

-بلند شو. از اینجا میری بیرون.

در سلولش چهار تاق باز شده بود و نگهبانی که همیشه صداش رو از پشت در می شنید کناری ایستاد‌. برای آماده کردن و بردنش اومده بودن اما هیچ حدسی نداشت چند روز از حبسش گذشته بود. چند روز یا چند هفته؟ سایه هایی که از طریق دریچه کوچک نزدیک سقف روی دیوار اتاقش می تابید روزهایی که می گذشتند رو بهش نشان میداد؛ ولی باز هم اعتنایی به شب هایی که به روز می انجامید نمیداد.

-یه سلولِ دیگه؟

-امروز دادگاهت تشکیل میشه.

نگهبانی که همراهش داخل اومد به سمت تختش رفت و ملافه ها رو برای چک کردن تشک و بالشش کنار زد‌. زیر و رو کردن اتاقش زیاد طول نمیکشید در هر حال اونقدری کوچک بود که وسایل زیادی داخلش قرار نگیره. به جز تخت تاشو، سرویس بهداشتی و میز چوبی کنار دیوار، وسیله دیگه ای اونجا وجود نداشت. اما به نظر میرسید همین چند مورد هم به اندازه کافی براشون جذاب بود که دقایقی طولانی رو به چک کردنشون ادامه بدن.

-زودتر از انتظارم بود. دادگاهم دو روز دیگه تشکیل میشه.

-جلو افتاد. از اونجایی که کامل بهبود پیدا کردی، دادستان تقاضای تشکیل دادگاهت رو برای هیئت منصفه فرستاد.

-هیچ اختیاری برای صحبت کردن با وکیلم ندارم؟

نامحسوس دستی به پاکتی که زیر لباسش بود کشید و امیدوار بود جاش اونقدری امن باشه که با چک کردن لباس هاش پیداش نکنن. به صورت عادی باید چند ساعت پیش پاکت نامه رو ازش میگرفتن اما وقتی نگهبان درخواستی از نکرده بود، با خودش فکر کرد شاید فراموشش کرده یا اونقدری بی اهمیت بوده که بیخیالش شده.

با اینحال، به دلایل مختلف هنوز هم پاکت نامه دست نخورده مانده بود و تا اون لحظه فرصتی برای چک کردنش پیدا نکرده بود. امکان داشت یه نامه خصوصی از وکیلش باشه که روند دادگاه رو براش توضیح داده باشه یا از قبل بهش اطلاع داده بود که همه چیز جلو افتاده و لیام تازه به این موضوع پی میبرد.

-یک ساعت قبل از دادگاهت میتونی با وکیلت صحبت کنی. اما باید به دادستان درخواست بفرستی در غیر این صورت اولین دیدارت با وکیلت تو صحن دادگاه خواهد بود.

دست هاش بهم قفل شدند و نگهبان دستبند آهنی رو به دست هاش زد. بی توجه به هرچیز دیگه ای که توی سلولش بود اونجا رو ترک کردن و به راهروی شلوغ زندان وارد شدن.

-فکر نمیکنی از قبل باید بهم اطلاع می دادید؟

-همونطور که گفتم، برای جمع و جور کردن خودت چند ساعت وقت داری.

CRISIS "Completed"Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt