فصلی اول قسمت شانزدهم( اعتیاد )

673 161 215
                                    

آيان نالید " ییبو لطفآ! ییبو داداشی نکن"

" خستمه! نوزده سالمه فکر می کنم نود ساله دارم بی وقفه می دَوَم و  جانی ندارم"

" ولشون کن! همه رو ول کن ییبو هوم؟ بسپارشون به من قول می دم بهت کلی عمر خوب بدم "

چشمان اش خالی و بی احساس‌ بود

آيان با آن قد بلند و هیکل چهار شانه‌ زانو زد!
پاهايش را گرفت " ییبو لطفآ،  نرو"

" بمونم که‌ چی بشه؟"

"بمون که زندگی کنی!
بسه هر چی جان و امثال اون اذیتت کردن داداش کوچولوی قشنگم "

یعنی می شد زندگی کند؟
همانند انسان ها!
صبح با دوچرخه‌ سر کار برود و شب ها آرامش داشته‌ باشد؟

" قول می دی؟"

آیان ناباور به چهره ییبو خیره شد" تو بگو قول می دی دارو هاتو سر موقع بخوری ؟ حواست به خودت باشه ؟ حواست به ییبو ی من باشه؟"

...........

" چی شده‌؟"

"نائب رئیس زده‌ به سرش گفته‌ همه پرونده ها رو بیارید ببینم "

مرد مسترس دور خود می گشت و زیر لب جد و آباد آن رئیس کوچکش را فحش باران می کرد

نائب رئیس؟
این نام تنها برای یک نفر به کار برده می شد!
احساس کرد هوای ساختمان گرم شده‌ است‌.
"تو، تو..."

مرد سر بلند کرد " چيزی شده‌؟"

" بده من اينا رو ببرم "

شیائو جان مرد مغروری که با کسی هم زیاد دم خور نمی شد؟

اما پیش از آنکه چيزی بگوید جان رفته بود!

دو تن از منشی ها سخت مشغول‌ کار بودند و دو تن غیبشان زده‌ بود
آن دو حتی سر بلند نکردند تا او را ببینند تنها اجازه ورود دادند

احساس تلخ و گزنده ایی داشت!
وانگ ییبو!!
آن مردک عیاش
" آخ آخ لینا آروم تر"

لینا،  منشی عزیزش در حال ماساژ دادنش بود
جی جی‌ هم لقمه‌ در دهانش می گذاشت

جان با قدم‌ های آرام و محکم وارد شد
با لحن طعنه آمیز سلام بلندی کرد " سلام رئیس وانگ "

ییبو با چشمان یخ زده‌ خيره اش بود!

" بله وکيل شیائو،  مشکلی‌ پیش اومده؟"

جان خودش را نمی باخت
هرگز!

" پرونده هایی....."

جی جی لقمه ایی در دهان ییبو گذاشت و با پرخاش گفت " به اون احمق آن گفته بودم بیاره،  چرا شما وکیلا انقدر صفر آیکیو هستید "

منشی های این واحد مثل ملکه بودند
با همه بد رفتار بودند ،مثل رئیس شان

" باشه، اما وکيل شیائو لطفا دیگه تو کارای دیگران دخالت نکنيد " صدای یخ زده‌ او قندیل به جان می داد

عشق زرد Où les histoires vivent. Découvrez maintenant