خودش را از عمد به او چسباند و آه کوتاهی کشید مطمئن شد دخترک شنیده باشد بلکه دست از سر پارنترش بردارد
" وروجک شدی جانان "سرش را به شانه جان تیکه داد
" خیلی خوبه که تو قد بلندی ،که من می تونم بهت تکيه کنم "جان دستش را دور کمر ییبو حلقه کرد
" من و تو تکیه گاه هم هستیم قلب ِ من"خندید
با آرامشی که عجيب در این فضای شلوغ به دست آورده بود خندیدچه اهمیتی داشت اگر دنیا چشم شده بودند و به آنها زل زدند
چه اهمیتی داشت نظر بقیه وقتی جان دیواری می شد تا ییبو خسته از دنیا به او تکيه بزند؟
" جانان من تحمل یه زهر دیگه ندارم
فقط یه بار دیگه نیشم بزنی من می شکنم
جان ِ من دیگه اذیت نکن...
دیگه زهر نشو به بدنم...
اندازه کافی مسمومم"از او فاصله گرفت
چشمان نمناک هر دو در این جشن یک پارادکس دردناک بودخندید، دوباره شیطان شد
" شیائو جان تو چرا انقدر تاپی ؟ "جان ضربه ایی به شانه اش زد" خفه شو، انقدر از زیر بار مسولیتت شونه خالی نکن"
دستانش را دور گردن او انداخت " آمم مسئولیت من چيه؟"
"مسئولیتت رسیدگی به منو بچه هاته "
" آه لعنتی اسم اونا رو نیار دلم خواست " این ها را با صدای دورگه و تقريبا تحریک شده ایی گفت
جان راضي از این هنرش لبخند کجی زد" اگر بگم پسرت الان دلش واست تنگ شده چی؟"
شیره وجود ییبو را کشيده بود، این رابطه ها او را ذره ذره می خورد
اما جان بود و جانان او مگر می شد به نیاز هایش پاسخ ندهد ؟
تا زمانی که نفس می کشید حتی نمی گذاشت یکی از خواسته های او برآورده نشده بمانددر گوش اش پچ پچ کرد" کجا عشقم؟ کجا دوست داری؟"
جان هيجان زد لب زد " تو دستشوئی "
ییبو قهقه زد
" عزیزم تو هورنی قشنگ منی ولی دستشوئی؟"لپ هایش را باد انداخته بود" دلت کتک می خواد؟
می گم نمی تونم تحمل کنم کجا بهتر از دستشوئی؟"نگاه سافت شده ی ییبو قلبش را گرم می کرد " یه جایی که به جانان من فشار نیاد، دیروز ايستاده اذیت شدی"
" باشه پس بریم بالای اون تپه، خودت قول دادی بهم "
نفس عمیقی کشيد " هر چی تو بخوای، هر چیزی تو دوست داشته باشی "
" بریم ییبو...طاقت این نگاهاشون رو تو رو ندارم "
جانان اش از این مهمانی خسته شده بود
ماندن داشتند دیگر؟!" باشه عشقم بیا تا خداحافظی کنم"
دست جان را کشيد و به سمت صاحب جشن برد
YOU ARE READING
عشق زرد
Romanceداستان زندگی ییجانی داریم... تفاوت سنی ۶ سال تاپ ییبو باتم جان ییبو پسر و نائب رئیس شرکت بزرگ تجاری وانگ و جان یکی از پايه های مهم شرکت جان ییبو رو دوست نداره و در عوض عاشق يکی از نزدیک ترین افراد ییبو اما ییبو با علم بر این که جان عاشقه و تو...