فصل دوم پارت ۴

618 144 152
                                    

با نمایان شدن نام پدر گوشه لبش را گاز گرفت
" سلام پدر!"

" اون برادر احمقت چه غلطی داره می کنه؟"

می دانست پدر به اندازه کافی از دست اون وو ناراحت و عصبی است و هر کلمه‌ اضافی که بگوید آتش روی خرمن او گذاشته

" هیونگ که کاری نکرده "

صدای فرياد عصبی و خشمگين پدر در گوش اش پیچید " اون احمقه ، تویی که از اون احمق حمایت می کنی از اون احمق تر...کی اجازه داده سر خود مدرسه ت رو ول کنی ها؟ "

باباسی کجا بود؟ اگر او بود می توانست‌ پدر را کمی آرام کند
" دلم واسه‌ باباسی تنگ شده "

" تو بیخود کردی، به اون برادر کودنت میگی هیچ کسی واسه اثبات عشقش تو فضای مجازی داد نمی زنه....از راه درستش بره و تو کوچولو تا هفته بعد سر کلاس درست نشستی "

آب دهانش را قورت داد" نمی شه بیشتر ...."

جان عصبی غرید " شیائو مینهو گفتم یک هفته دیگه شنیدی یا کر شدی؟"

سرتکان داد، گویی جان از پشت‌ تلفن سر او را می بیند

با قطع تماس فحشی زیر لب به سوجون داد، از وقتی وارد زندگی اون وو شده بود یک تنه روتین عادی برادرش را نابود ساخته بود

هنوز چند قدم نرفته‌ بود که با یک دسته پسر بچه‌ دبیرستانی روبرو شد

حدودا شش هفت نفر بودند
قد بلند و قد کوتاه
چاق و لاغر
شبیه به آنچه که در سریال های کره ایی می دیدید

" خاک تو سرت اون وو تو همه سریالات تو اون بچه مثبته هستی از قضا خر خونم هست...الآن من چه غلطی کنم انگل عاشق"

زیر لب با خودش حرف می زد و دسته آن زور گیر ها نزدیک و نزدیک تر می شد

اطراف را از نظر گذراند از روبرو و کنار که‌ راه فراری نداشت‌، تنها راهش برای فرار همان راه پشت‌ اش بود

یک نیشخند تحویل آنان دادو برگشت و به ثانیه نرسیده‌ پا به فرار گذاشت!

چند قدم بیشتر نرفته بود که‌ در آغوش یک نفر فرو رفت....
دستی به دور کمرش حلقه‌ شد و چانه ایی روی موهايش قرار گرفت ، صدایی از بالای موهايش بلند شد" تا پنج شمردم نبینمتون "

کره ایی ها ملیت نژاد پرستی داشتند و شنیدن این حرف برای چند بچه‌ مدرسه‌ای سخت بود

صدای ترسيده اش در گوش آیان پیچید " اونا خیلی شرن ولشون کن... بیا بزنیم به چاک"

آیان کمی دستش را بیشتر فشار داد که‌ باعث کمر باریک او را بیشتر احساس کرد ، کنار گوش اش لب زد " همین جا باش، تکون نخور "

بغض داشت ، او ته تغاری و عزیز کرده باباسی اش بود
در بهترین مدرسه درس خوانده بود
بهترین امکانات را در اختیار داشت
بزرگ ترین خطایی که در زندگی اش‌ کرده بود همین سفر های ریز و کوچکی بود که در این چند وقت اخير به کره می آمد مگر نه تا پيش از این حتی اگر قرار بودبا دوستانش دورهمی داشته باشند حتما با اجازه والدینش در آنجا شرکت می کرد

عشق زرد Where stories live. Discover now