part 11 (together)

493 99 36
                                    

"حال جین چطوره؟"

جونگکوک آروم در اتاقی که جین توش خوابیده بود و بست و دستی به صورتش کشید.

"انقدر همه چیو شکوند و داد زد که مجبور شدم بهش آرامبخش بدم"

جیمین سرشو تو دستاش گرفت و نفسشو رها کرد"باز تهیونگ مثل قبل شده...در اتاقشو قفل کرده و بیرون نمیاد... اون خیلی به نامجون هیونگ وابسته بود"

لعنتی، از حالا به بعد باید برای نامجون از افعال گذشته استفاده میکردن؟

"جیمین باید یه چیزی و بهت بگم، دنبالم بیا"

جونگکوک گفت و راه افتاد سمت اتاقش. بعد از ورود جیمین در اتاق و بست و سمت میز رفت و لپ تاپی و از زیرش بیرون اورد.

"اون لپ تاپ تهیونگه نه؟"

جونگکوک سری تکون داد و بعد از زدن پسوورد وارد لپ تاپ شد و همینطور که انگشتای کشیده اشو رو کیبورد به حرکت در میاورد شروع کرد به حرف زدن.
"وقتی اونجا شلوغ شده بود همه درگیر شدیم و اصلا نفهمیدم چه خبره ولی..."

صفحه ی لپ تاپ و برگردوند رو به جیمین که منتظر بهش نگاه میکرد. "من توی اون شلوغی قیافه ی یه نفر و دیدم که از اون لحظه فیلم میگرفت و خب اولش فکر کردم خیلی عادیه که تو این شرایط یکی فیلم بگیره تا اینکه تصمیم گرفتم یه سر به سرور اتحادیه بزنم"

جیمین کنجکاو جلو تر اومد و به تصویر پسر جوونی که مقابلش بود نگاه کرد.
"ایم جه بوم، ملقب به جی بی، عضو گنگ استیگما."

جونگکوک کمی بیشتر روی تصویر زوم کرد "این دقیقا کسیه که اونجا بود"

جیمین جلوی دهنشو گرفت و شوکه نگاهی به اطرافش انداخت."خدای من میخوای بگی کار اوناست؟ اون عوضیا تا این حد پیش رفتن؟"

جونگکوک سری تکون داد و طبق عادت مواقعی که مضطرب بود نخ گوشه ی لباسشو بین دستاش گرفت.

"مطمعنم همون کسیه که دیدم. پس باید کار خودشون باشه. فقط نمیدونم کِی و چجوری انقدر نزدیک شدن و ادرس خونه ی امن و از کجا اوردنو البته اینکه...چرا این کارو کردن..."

جیمین دستشو تو موهاش فرو برد و زیر لب فحش میداد. حس میکرد همه ی فشار روانی اتفاقی که افتاد و کنترلی که رو عصبانیتش داشت و تو خودش ریخته بود حالا که فهمیده بود کار کیه همزمان بهش فشار میاوردن و صبرشو تموم میکردن.

"باید چیکار کنیم؟" جونگکوک پرسید و جیمین ناخوداگاه درست بعد از اتمام جمله ی جونگکوک گفت"باید به نامجون هیونگ-"

درست مثل لحظه ای که حقیقت سیلی محکمشو به صورتت میزنه زانوهاش از نبودن نامجون لرزید و اروم رو زمین سر خورد.

اولین نفری که تو این شرایط سراغش میرفتن نامجون بود و اون بود که مشخص میکرد درست بودن یا نبودن مطرح کردن مسعله ای رو با جین. و حالا اون نبود. اون نبود و جیمین نمیدونست چیکار کنه‌.

Indigo Night | SOPEDove le storie prendono vita. Scoprilo ora