|Chapter 5|

497 121 68
                                    

قسمتِ پنجم => دیدار دوباره.

شما از عروسی خوشتون میاد؟

اگه آره که هیچی ولی اگه نه، خب باید بگم هری هم همین‌طور، به نظر اون مرد عروسی یه جشن خیلی مزخرف و حوصله‌سربر همین‌طور فیک و توخالیه که یمشت آدم بیکار و علاف توش شرکت می‌کنن تا الکی خوش باشن و خودشون رو با این عنوان که شاهد عقد دو نفر -که چند سال بعدش از هم جدا میشن- باشن و مهم ترین اصلش هم اینه که شام بخورن.

بهرحال نمیشه که از شام عروسی گذشت اون لعنتی با مفت بودنش بدجوری خوشمزست پس مردم عروسی رو دوست دارن، چون می‌تونن تیپ بزنن، لاس بزنن، برقصن و شام بخورن!

و اونایی که عروسی رو ترتیب میدن هم صرفا جهت کادو گرفتن، کیک و چشم فامیل رو درآوردن به عروسی علاقه دارن و همه ی این‌ها برای مردی مثل هری استایلز که هفته‌ی پیش مراسم نامزدیش رو تو یکی از بزرگترین هتل‌های لندن برگزار کرده بود، چرت بودن چون نه اون مراسم به مذاقش خوش اومد و نه مراسمی که قرار بود دیوید و استیو برای عروسیشون بگیرن!

آره اون مرد برخلاف میل ذاتیش الان اونجا بود، بعد از طی کردن هفت خان رستم و گذر از هزاران فلاکت و بدبختی، گرفته از جنگل‌های تاریک و جاده های جن زده، بالاخره به اون شهر نفرین شده که روی تابلوی ورودیش نوشته بود - به چانسیل خوش آمدین - رسیده بود و بعد از اینکه کارتی که تو نامه بود رو به نگهبان‌های دروازه ‌ی ورودی تقدیم کرد، تونست وارد شهر شه و یکراست خودش رو به مراسم برسونه و حالا درحالی که حالش داشت از اون همه زیاده روی توی تعارف و خوشگذرونی بهم می‌خورد، به مردم لبخند می‌زد.

_ هیچوقت فکرش رو نمی‌کردم بخوای با اون غاز چهارشونه ازدواج کنی!

وقتی موقعیت رو مناسب دید بزرگترین دروغ عمرش رو با لبخند فیکی که نثار مادر استیو - در اون سمت سالن - رو لب‌هاش نشسته بود تو گوش دوستش پچ پچ کرد و دیوید براش چشم غره رفت.

_ در مورد همسر عزیزم درست صحبت کن هری!

نگاهِ جدیش رو به دوستِ دمغ و از نظر خودش افسردش داد و هری چشم چرخوند، هنوز بیست دقیقه هم از ورودش به مراسم و دیدنِ دیوید اونم بعد از یکسال نگذشته بود که داشت اوقاتش رو تلخ می‌کرد ولی خب هری همیشه می‌دونست یه روز استیو با اون همه ناز و ادا مخ دیوید بی‌نوا رو می‌زنه و خرش می‌کنه تا پولاشو براش خرج کنه، هرچند این فقط توهم هری بود وگرنه استیو خودش اونقدری مایه داشت که چشمش دنبال پول کسی نباشه اما چه میشه کرد دوستان، هری داستانمون هنوزم از استیو کینه داشت.

و حالا بعد از مدتها که دوباره هری دوستش رو می‌دید متوجه شده بود دیوید خیلی بیشتر از چیزی که انتظارش رو داشت، تغییر کرده، البته از نظر ظاهری. اون خوشتیپ تر از همیشه بود.

Fuck You | L.SWhere stories live. Discover now