Misfortune

2.4K 317 29
                                    

👥بد شانسی 👥

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

👥بد شانسی 👥


کاندوم و توی دستش بالا اورده بود و با چشمای گشاد نگاهش میکرد ، افسر زن لباس زیر سفید رنگی و روش گذاشت و دستش و به کمرش زد ؟
+ چه مرگته ؟ تا حالا تو زندگیت کاندوم‌ ندیدی ؟
جیمین کاندوم و پایین اورد و یخ زده به زن رو به روش نگاه کرد
_ آجوماا ولی من بهت گفتم درخواست ملاقات نکاحی ندادم .
+ شاید اون داده ، برو داخل وقت من و تلف نکن
_ ولی من دوست دختر ندارم
زن در حالی که بازوشو چسبیده بود در آهنی اتاق و باز کرد و داخل هولش داد
+ من کی گفتم دختره ؟
_ چی ؟
+ موچی
دستایی که دور بدنش پیچید و صدای بمش هم شوکه اش کرد هم از شوک خارجش‌ کرد ، اون صدارو خوب میشناخت
_ تهیونگااا

چرخید سمتش و وسایل توی دستاشو روی‌‌زمین ول کرد و با تموم‌‌وجودش موجود رو‌به رو شو توی بغلش گرفت
_ ته... چقدر خوشحالم که اینجایی
تهیونگ اشکش و با انگشتای کشیدش پاک کرد و‌ خودش و از بغل جیمین خارج‌‌ کرد
+ پس شروعش‌ کنیم؟
جیمین گیج نگاهش کرد
_ چیو ؟
تهیونگ لبخندش و جمع کرد و با چشماش به کاندوم زیر پاشون اشاره کرد ، جیمین با دیدن کاندوم مشتش و بالا اورد و به سینه رفیقش کوبید
+ یا احمق برو عمت و به فاک بده ...
_ کی گفت قراره من تاپ باشم ؟ جیمینا مثل اینکه بات بودن و با تمام وجود پذیرفتی

جیمین چپ چپ نگاهش کرد و‌ سمت تخت دو نفره سفید رنگ قدم برداشت
+ خفه شو ، اتفاقا چند وقته تو فکرشم تاپ بودن و امتحان کنم
بعد چشماش و تو کاسه چرخوند
_ البته اگه وقت کنم از زیر این لاشیا در بیام

تهیونگ اخماش تو هم رفت ، منظور جیمین از لاشیا کیا بود ، نکنه ...
نگران سمت دوست قدیمیش رفت و جلوی پاش زانو زد
+ منظورت چیه جیمین ،‌ اذیتت میکنن‌؟ اون تو چه اتفاقی برات میوفته ؟
جیمین لعنتی به جمله بندی افتضاحش‌ فرستاد و دستای تهیونگ که روز زانو هاش بود و‌ چسبید
_ منظورم و اشتباه فهمیدی ته ، منظورم این بود هرچی میشه سریع دعوا راه‌ میندازن و کتک کاری میکنن

تهیونگ که خیالش راحت تر شده بود نگاهه کلی به چهره موجود دوس‌داشتیش انداخت و با لبخندی روی تخت هلش داد و روش خیمه زد
_ یا عوضی چه غلطی میکنی

weaknessWhere stories live. Discover now