assassin

2.4K 302 12
                                    

                               🌒قاتل🌒

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

                               🌒قاتل🌒

به چشمای بسته پسر و خون غلیظ جیگری رنگی که دور سرش و گرفته‌ بود خیره شد
دستش و روی دهنش گذاشت و چند قدم عقب رفت
جونگ کوک با اخم غلیظی سمتشون اومد و خم شد دستش و روی گلوی پسر گذاشت
_ لعنتی

دور اطرافشون و نگاه کرد و با دیدن دوربینی بالا سرشون نیشخند زد
+ جیمینا ، اونجارو
جیمین که شوکه بود

سرش و به سمت جایی که جونگ کوک اشاره کرده بود چرخوند و خیره به دوربین بالا سرش فقط پلک میزد
( نیم ساعت قبل )

جیمین سعی کرد خودش و از دست جین خلاص کنه و ملتمسانه نگاهش و بینشون چرخوند
+ من هیچی ندیدم ، هیچی ... لطفا بذار برم ، خواهش میکنم

جونگ کوک با لبخندی سرش و به معنی نه تکون داد و از جاش بلند شد ، سمت جیمین قدم برداشت و بازوشو چسبید

_ دیگه خیلی دیر شده ، با ما میای
+ نه .. کوک‌ لطفا ... من هیچی ...
با فشاری که جونگ کوک به بازوشو کمرش اورد خم شد و با بدبختی از سوراخ کوچیک‌ انفرادی رد شد

پشت سرش کوک و‌ جین و در اخر‌ یونجون رد شد و با کمک همدیگه سینک توالت و جای قبلیش برگردوندن ، بعد کمی خمیده قدم برداشتن به لوله بزرگی رسیدن و در اخر از پله های فاضلاب پایین رفتن و به خروجی لجن گرفتش رسیدن

جیمین تمام راه و بدون جلوگیری از اشکاش التماس کرده بود تا ولش کنن ولی جونگ کوک بدون توجه فقط هولش میداد و در اخر جین برای ساکت کردنش اسلحه ای روی سرش گذاشت

+ پارک جیمین بهتره خفه شی تا خفت نکردم
برعکس تصوراتش جونگ کوک با دیدن اسلحه ی جین سر تکون داد و جلوتر از اونا خودش و به پسری رسوند که جیمین اصلا نمیشناختش

پیاده روی پنج دقیقه ای تموم شده بود و حالا ون سفید رنگ حمل پیتزا منتظرشون بود
جونگ کوک در ون و باز کرد و لباس و کلاهی سمت هر کدوم پرت کرد
+ زود باشید لباساتون و عوض کنید
جین با لبخند لباس و رو هوا قاپید و زمزمه کرد
_ یسس بالاخره ازاد شدم ..

جیمین کلافه کت مشکی رنگش و در اورد و قر زد
_ من لباس زندان تنم نیست
جونگ کوک نیم‌ نگاهی بهش انداخت و تیشرتش و از تنش خارج کرد
+ میتونم ببینم

weaknessWhere stories live. Discover now