🔮Chapter 13

250 78 15
                                    

شب کریسمس فرا رسیده بود و خانواده ی پارک امشب مهمان خانواده ی کیم بودن .
چانیول برای آخرین بار به ظاهرش در
آینه ی اتاقش نگاهی انداخت .
با کت و شلوار و کراوات مشکی ای که همراه پیراهن سفیدی پوشیده بود، بیشتر شبیه دامادها به نظر میومد تا یه اشراف‌زاده ی مجرد و تنها . پوزخندی به فکرش زد و دستی به موهاش کشید .
ادکلن همیشگیش رو برداشت و بعد از معطر کردن بخشی از پوست گردن و مچ دست هاش ، پالتوی مخملی مشکیش رو به دست گرفت و از اتاقش خارج شد.
ارباب پارک و همسرش نزدیک پله ها کنارهم منتظر پسرشون ایستاده بودن.
چانیول از پله ها پایین اومد و نگاه پدر و مادرش رو به خودش جلب کرد .
× چقدر خوشتیپ شدی پسرم !
پدرش با لبخند گفت و در جواب هم
"شما هم بسیار خوشتیپ شدین پدر " رو از زبون پسرش شنید .
چانیول کنار پدرش به سمت درِ عمارت راه افتاد ولی اونقدر از مادرش فاصله نداشت که زمزمه ی آرومش رو نشنوه :
× یعنی بزودی ممکنه داماد شه ؟!
اهمیتی به چیزی که شنیده بود نداد و در عوض دستشو به آرومی پشت مادرش گذاشت و به سمت پله های کوتاهِ حیاط هدایتش کرد .

- مادر پالتوتون ضخیم نیست. می‌خواید برگردم اتاقتون یه دونه بهتر بیارم؟ ممکنه سردتون بشه.

راننده شون جکسون رو دید که پشت فرمون نشسته و منتظر خونواده ی پارک بود ‌.
لبخند مهربونی رو لبهای مادرش نشست .

× نیازی نیست پسرم .. زیاد سردم نیست، همین خوبه .

چانیول به تکون دادن سرش اکتفا کرد و روی صندلیِ جلو کنار جکسون نشست.
پدر و مادرش هم بعد از نشستن داخل ماشین ، اعلام حرکت رو به راننده دادن.
کمتر از سی دقیقه ی بعد،
به عمارت بزرگ خانواده ی کیم رسیدن .

سه خدمتکار و یک پیشکار جلوی در ورودی جهت خوشامد گویی ایستاده بودن و برای احترام به ورود ارباب پارک همراه همسر و پسرش، تعظیم کردن .

کمی بعد خانوم کیم و پسرانش به استقبال خانواده ی پارک اومدن.
× خیلی خوش آمدین آقای پارک.
صدای سلام و احوال پرسی کیم مینسوک و جونمیون و خانوم کیم می‌پیچید تا اینکه بینش صدای بم و بلند ارباب کیم
به گوششون رسید :
× خیلی خوش آمدی رفیق قدیمی .
مرد میان سالی که چین و چروک صورتش رو احاطه کرده بود، با کت و شلوار رسمی به تن، به استقبال خانواده ی پارک رفت.

چانیول بعد از گرم گرفتن با جونمیون و مینسوک، چشماشو داخل سالن پذیرایی قصر کیم چرخوند.
سالن بزرگی که با ست مبلمانی به رنگ زرشکی و کرم ، با تابلوهای نقاشی شده و لوسترهایی که سالن رو چراغانی کرده بودن، بسیار مجلل و زیبا بود.
جونگین و جونگده محترمانه از راهرو به سالن اومدن و با کمی تعظیم مقابل پدر و مادر چانیول سلام کردن .
× خیلی خوشحالم میبینمتون جناب پارک.
جونگده با لبخندی که به لب داشت، گفت و پشت بندش برادر کوچکترش جونگین به حرف اومد .
× من هم خوشحالم از اینکه این جایید آقای پارک .
ارباب پارک با خوشرویی در جواب دو اشراف‌زاده ی کیم گفت :
× اشراف‌زاده های عاقل و همینطور جذابی هستین..مثل همیشه .

~HeritageWhere stories live. Discover now