*writer*
مسیرش معلوم نبود و فقط قدم بر میداشت.
سرما رو با تمام استخوناش حس میکرد و باعث میشد دندوناش به هم برخورد کنن.
دستاشو ضربدری روی شونه هاش گذاشت و اروم حرکت میداد .بالاخره سرشو بالا آورد و به اطرافش نگا کرد.
جاده ، جاده ، جاده
یه جاده خالی
کی این همه راه اومده بود و اصلا متوجه نبود که تا این حد پیشرفته؟
مِه هر دو طرف جاده رو گرفته بود و هیچی از ادامشون معلوم نبود .....باید بر میگشت ..
چرخید و خواست از مسیری که اومده بود برگرده.
ولی با صدای برخورد بلندی با وحشت سرشو به سمت منشأ اون صدا یعنی دقیقا «پشت سرش» چرخوند.*Taehyung*
وات د فااک!!
این دیگه چه صدای کوفتی ای بود ؟!
لرز بدی به تنم افتاد.
نمیتونستم چشامو از اون نقطه بردارم .
آروم یک قدم به عقب برداشتم.
و همون لحظهبرای بار دوم اون صدا شنیدم.
خیلی بلند تر!!
و نزدیک تررر
و من تنها کاری که اون لحظه به ذهنم رسید این بود که مخلاف اون مسیری که ازش اومده بود ،
به سرعت شروع کنم به دوییدن!
.
.
.
*Kook*با رسیدن به جلوی ورودی اون کلاب لیسی به لبام زدم و اطراف رو بررسی کردم .
انتظار این شلوغی رو داشتم .
سرمو سمت عقب چرخوندم به جیهوپ که داشت به سمتم حرکت میکرد نگاه کردم؛کوک : مطمئی؟
جیهوپ کت توی تنش رو مرتب کرد ؛
تا اون جایی که بررسی کردم اره ، ولی من فکر میکردم میتونی حضورش رو حس کنی !کوک : آره ولی مثل اینکه یه چیزی داره جلوشو میگیره..
سرمو سمت ورودی کلاب چرخوندم ؛
بریم.سمت ورودی حرکت کردیم .
وقتی خواستم داخل شم دو تا مرد تقریبا هم قد خودم که یکی از اونا آمریکایی بود و تتوی ببر روی گردنش داشت و مرد دیگه که به نظر تایلندی می اومد جلومون رو گرفتن ._کارت شناسایی
مرد آمریکایی گفت و یکی از ابروهاشو بالا برد و دستش رو به سمت دراز کرد .
سرمو چرخوندم و به اطراف نگاه کردم .
به مرد نزدیک تر شدم و به چشماش زل زدم .
رنگ چشام به قرمز تغییر پیدا کرد .کوک: بیخیال پسر تو که نمیخوای همینجا گردنتو خورد کنم پس مودب باش و از سر راهمون برو کنار !
و هر چیزی که دیدی رو فراموش کن .رنگ چشام دوباره به حالت عادیش برگشت.
مرد کمی گیج پلک زد و از سر راه کنار رفت . مرد دیگه سریع دستشو رو شونه ی اون مرد آمریکایی گذاشت.+داری چیکار میکنی مگه نمیدونی بدون کارت شناسایی نباید کسی وارد بشه !
مرد آمریکایی سرشو سمت دوستش چرخوند و مثل یه رباط تکرار کرد ؛
اونا اجازه ی ورود دارن جِیک .به چشای پسر زل زدم ؛
راست میگه جِیک بهتره به حرف رفیقت گوش کنی.
پسر کمی ترسید مطیعانه سرشو تکون داد و کنار رفت .
سمت جبهوپ چرخیدم و پوزخندی براش زدم.
وارد کلاب شدیم.بوی سیگار ، الکل ، عرق *که قطعا برا آدمایی بود که ساعت هاست مستن و دارن بدون توجه به فضای اطرافشون دیوونه وار میرقصیدن* و صدای بلند موزیک و حرف زدن افراد توی اون مکان بود.
جیهوپ : خب؟
همینطور که به اطراف نگاه میکردم ؛
خب؟
جیهوپ چرخی به چشماش داد ؛
اون کجاست؟نفس عمیقی کشیدم و دستمو بردم داخل جیبم.
_اون اینجا نیست.جیهوپ اخمی کرد : منظورت چیه ؟
_ یعنی نیست . میتونم یه رایحه خیلی کمی رو ازش اینجا حس کنم ولی اون اینجا نیست .
جیهوپ نزدیک تر شد و رو به روم ایستاد ؛
اگه اینو میدونستی چرا اومدی تا اینجارو بگردیم ؟_ اون لحظه من فقط حدس زدم ، باید مطمئن میشدم.
جیهوپ دستی به پیشونیش کشید ؛
باید چیکار کنیم ؟
سمت خروجی حرکت کردم : بر میگردیم.
با حس نکردن جیهوپ پشت سرم سرمو به سمت عقب چرخوندم ؛
نمیای ؟جیهوپ همونطور که به یه مکان خیره شده بود سرشو به نشونه ی مخالف تکون داد.
اروم مسیر نگاهشو دنبال کردم.
یه انسان
سرمو تکون دادم و از اونجا خارج شدم
.
توی مسیر پیاده رو شروع به حرکت کردم ولی چند دقیقه بعد با پیچیدن حجم خیلی زیادی از یه رایحه ی آشنا چشمام به سرعت به رنگ قرمز تغییر کرد .
این فقط یه مفهوم داشت .تهیونگ !
.
.
.
من اومدم🤏
متنشو چک نکردم بابخشید ¡-¡
خسته نباشممممم 🤏
من رفتم بخوابممممم
روز خوبی داشته باشید 💜
YOU ARE READING
⪻𝐅𝐚𝐧𝐠𝐬⪼
Vampire𝐍𝐚𝐦𝐞: 𝐟𝐚𝐧𝐠𝐬 (دندان های نیش) 𝐰𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫: @Darksky_827 𝐜𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: 𝐤𝐨𝐨𝐤𝐯_𝐬𝐨𝐩𝐞 𝐠𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐟𝐚𝐧𝐭𝐚𝐬𝐲_𝐬𝐦𝐮𝐭 𝟏𝟒𝟎𝟏/𝟏/𝟐𝟖 (روزای آپ مشخص نیست ) _گفتن کنار رودخونه هان و منطقه جِجو چند تا جسد پیدا کردن! _به نظرت کار یه...