🍷خونه ی ترسناک

2.4K 402 26
                                    

بعد از این که اون قرار داد رو امضا کردم مردایی که خودشون و آپا و ددی معرفی کردن یهو دو تا بال سیاه و ترسناک درآوردن و من از شدت ترس همینطور که تو بغل ددی بودم گردنش رو محکم چسبیدم
چطور یه نفر میتونه انقدر مظلوم باشه که به همون کسی که ازش میترسه پناه ببره؟

تهیونگ با لرزیدن پسرکش فهمید که ترسیده
بوسه ای روی سرش گذاشت و آروم توی گوش پسر حرف زد تا آرومش کنه

_اسمت چیه کوچولو

+جیهون

×جیهون ؟ اصلا خوشم نیومد تو کیم جونگ کوکی

+کوکی

تهیونگ خم شد گاز محکمی از لپ پسر گرفت

_اره کوکی

جیمین که با چشمای قلبی به اون دو تا نگاه میکرد با تنگ تر شدن دریچه جهنم اخمی کرد و به تهیونگ هشدار داد
×باید بریم دریچه داره بسته میشه

تهیونگ سری تکون داد و تن پسرک توی آغوشش رو محکم تر گرفت
با علامت جیمین هردو پرواز کردن و از دریچه رد شدن

.

.

.

کوک با چشمای لرزون به عمارت سیاه رنگی که خفاش های سیاه روی برجش پرواز میکردن چشم دوخت
از ترس پیراهن ددیش رو میون انگشتای تپل و کوچواوش مچاله کرد

با رسیدن به در عمارت لوسیفر کوک رو روی زمین گذاشت که پسر با دیدن خون آشام مورد اعتماد لوسیفر زد زیر گریه

صورت لرزون و خیسش رو سمت اپا جیمینش برگردوند که با دیدن دستای باز اپاش
انگار که منتظر این لحظه باشه بدو بدو رفت تو بغل آپاش و سرش رو روی سینه مرد گذاشت
جیمین بال هاش رو دور پسر بچه پیچوند و کوک با فکر اینکه اون خون آشام ترسناک دیگه دستش بهش نمیرسه از شکافی که بین دو بال جیمین بود به اون موجود نگاه کرد و براش زبون در آورد
جیمین با دیدن این حرکت بچه گانه پسر تک خنده ای زد و رو به خون آشام با لحن شادابی شروع به صحبت کرد

×یونگی هیونگ این بچه رو جوری بزرگش میکنم که بلای جونت بشه

خون آشام پوکر برگشت سمت لوسیفر و احمقی نثارش کرد

*این کم نبود؟ رفتی یکی دیگم آوردی آرامش و از زندگی من ببری؟

تهیونگ لبخند محوی زد و به جیمین اشاره کرد که با پسر به سمتش بیان
لوسیفر جلوی جیمین و اون بچه زانو زد و با مهربونی که فقط افراد مهم زندگیش دیده بودن سعی کرد به بچه بفهمونه این موجود به ظاهر ترسناک چیزی جز یه هیونگ خوش قلب نیست

_کوکیه من ... نمیخوای از بغل اپا بیای بیرون

+می.. ت.. رس. م

_ددی که اینجاست پسرکم از چی میترسی

+از اون... اقاعه

جیمین بال هاش رو جمع کرد و کوک با دیدن اینکه مکان امنش از بین رفته نگاه مثلا ترسناکش رو به خون آشام داد

خون آشام از اینکه یه سرگرمی جدید پیدا کرده سرخوش شروع کرد به دست انداختن بچه

*هوممم حالا که اپات بالا شو جمع کرده منم راحت میتونم بیام خون تو بخورم

کوک با شجاعت یه دفعیه که معلوم نیست از کدوم گوری پیداش شد رو به خون اشام با تخسی حرفاش رو زد

+اگه... منو بخوری.. ددیم.. میکشتت

یونگی پوزخندی زد و به لوسیفر حمله کرد و طوری که انگار در حال مکیدن خون لوسیفره به گردنش حمله کرد
تهیونگ با فهمیدن نقشه هیونگش ناله های الکیش رو آزاد کرد تا ببینه پسرکش چی کار میکنه

_ایی.. اه... الان.. میمرم

کوک از ترس جیغی کشید حرفای نامعلومش رو که اثر لکنت بود سعی کرد به جیمین بفهمونه

+د.د.. ددی... خون.. ددی.. هق.. داره... می. ممیره.. هق

با دیدن اینکه اپاش کاری نمیکنه به سمت خون اشام دوید و سعی کرد اونو از ددیش جدا کنه

+با.. د... ددی.. هق... کار... ی... هق... نداشته.. باش.
منو.. بکش... بجاش.. هق

+ددیییییی
(جیغ)

لوسیفر که دید کارش از ادمیت گذشته به نمایشش پایان داد و پسر و تو اغوشش گرف
پسر با فهمیدن این موضوع که همش نمایش بوده تهیونگ و کنار زد و دست اپاش و گرفت

×بریم اتاقت و نشون بدم

کوک چشماش و با استینش پاک کرد و سرش و تکون داد

.

.

.

×اینجا اتاقت کوکی الان میگم غذا بیارن

کوک دماغ کوچولوش و بالا کشید و باشه ارومی گفت
جیمین نودلی رو که آماده کرده بود رو به لوسیفر داد تا به اتاق پسرک ببره
و خوب الان انتظار دارین کوک بپره بغل لوسیفر بگه مرسی ددی؟

اشتباه فکر کردید

کوک با دیدن لوسیفر سرش و جهت مخالف مرد چرخوند و اخم کوچیکی کرد
تهیونگ غذا رو روی تخت گذاشت و سعی کرد از دل پسرش دربیاره
ولی اون که نمیدونست کوک لجباز تر از این حرفاست

_مگه گشنت نبود عزیزکم

+نه

_با ددی قهری

+آره

_اوممم نمیترسی اگه با ددی قهر کنی اون بیاد و بخورتت؟

کوک با اخم برگشت سمت تهیونگ
+خوابم میاد ... برو.. بیرون

تهیونگ روی تن پسرک خیمه زد و شروع به قلقلک دادنش کرد گوشش شنوای صدای خنده های کوکیش شد

FREEZ🍼Where stories live. Discover now