🙇‍♂️ددی بی جنبه

2.2K 312 3
                                    

الان چند ساعت از اون اتفاق گذشته بود و کوک سعی داشت با دردی که از وبیداتور میکشید نظر ددیشو جلب کنه
ولی ددی بی رحمش جوری باهاش رفتار میکرد که انگار وجود نداره
برای بار هزارم از اتاقش بیرون اومد و به سمت جایی که لوسیفر درحال رسیدگی به قلمروش بو رفت
با دیدن کیم تهیونگ

که درحال خوندن یه نامه بود ارو سمتش رفت و روی پاهاش نشست
با صدای خیلی آرومی که در حد زمزمه بود ددیش و صدا زد

+ددی

با نگرفتن جوابی از مرد بازم اشکاش صورتش و خیس کردن و مظلومانه سرش و روی سینه مرد گذاشت و شروع کرد به هق هق کردن

لوسیفر بلاخره سد دفاعیش شکست و سر پسر و ناز کرد

_پسر خوب ددی

کوک که از شنیدن صدای ددیش به وجه اومده بود با ذوق جواب داد

+ب.بله ددی

_چرا وقتی میدونی ددی با اینکارات عصبی میشه بازم شیطنت میکنی؟

+.ب.بخش.ید ددی .. قول. میدم. اگه دد باهام .. اشتی کنه پسره .. خوبی میشم

لوسیفر سری به عنوان تائید نشون داد و دستاش و دور بیبی کوچولوش حلقه کرد

_قول؟

+قوله قوله قول

تهیونگ صورت پسرش و بالا اورد و به لباش خیره شد

_بوس آشتی پس چی؟

+بوست کنم اشتی باهام؟

_اهوم

کوک سریع روی گونه لوسیفر بوسه ای کاشت و گونه هاش سرخ شدن

_کیوت خنگ لپم قبول نیس لبمو بوس کن

+ولی.. اوما.. میگفت فقط کسایی که همه .. دوست دارن لب همو میبوسن

_خب مگه من شما رو دوست ندارم بانی ؟

+داری؟

_دارم

لوسیفر لب پسرک و به دندون گرفت شروع کرد به بوسیدنش کوک توی خلسه شیرینی فرو رفته بود کع با گازی از گردنش گرفته شد و بلا فاصله لب های کسی روی جای مارک فرو اومد شک زده بوسه رو قطع کرد

×نیومده دوس پسرم و دزدیدی وروجک؟

+اپا.. من.. به.. ددی. گفتم.. فقط.. کسایی.. که همو دوست دارن میبوسن .. ولی

جیمین دستاش و روی لب پسرکش گذاشت اجازه توضیح بیشتر و بهش نداد

×پس منم ببوس

کوک نگاه پر از تردیدش رو به ددیش دوخت و با دیدن اینکه لوسیفر بهش اطمینان داد ناشیانه شروع به بوسیدن لبای پفکی اپاش کرد جیمین که بوسه های ناشیانه پسرکش رو دید خودش کنترل بوسه رو به دست گرفت بعد از اینکه فهمید پسرکش نیاز به اکسیژن داره لب هاشون و با صدای پاپ مانندی از هم جدا کرد

+اپا ددی باهام اشتی کرد!

کوک به محض( اینطوریه؟ 🤕😂)اینکه اپاش بوسه رو قطع کرد شروع کرد با ذوق تعریف کردن اتفاقات امروزش برای اپای جذابش
جیمین کوک و از روی پاهای تهیونگ بلند کرد و با بغل کردنش اون رو از اتاق بیرون برد تا لوسیفر به کارهاش برسه

×دیدی گفدم اشتی میکنه باهات

+آرهه
بعد با ذوق شروع کرد به دست زدن

جیمین به ذوق بیبیش لبخندی زد و با یاد آوریه موضوعی لبخندش محو شد

×کوکی یه روزه که غذا نخوردی !
بیا بریم اماده شیم ببرمت زمین چون اینجا غذایی برای انسان ها نیست

+منو که ول نمیکنی زمین اپا
کوک با چسبوندن انگشتاش بهم با ناراحتی زمزمه کرد

کوک از دیدن این چهره خنگ پسرکش بوسه ای روی گونش کاشت

×اگه پسر خوبی باشی و به حرف اپا گوش بدی ولت نمیکنم

در اتاق پسر رو باز کرد و به سمت کمد لباساش رفت
جیمین هودیه سیاه کلاه داری از کمد برداشت و به سمت کوک که روی تخت نشسته بود رفت

×بیبی دستا بالا

کوک دستاش و بالا اورد که اپاش تیشرتش و دربیاره جیمین بعد از درآوردن لباس کوک با دیدن نیپل های
صورتی و پاستیلی کوک با چشمای قلبی خم شد و گاز آرومی از نیپل راستش گرفت
کوک جیغی زد و سر اپاش و از سینش فاصله داد اخمی کرد و شروع کرد به غر زدن

+اپا .. مامانت بچه بودی بهت شیر نداده .. که الان میخوای نیپلای منو بخوری

×چرا داده ولی مال تو خوشمزه تره

کوک از حرص جیغی کشید موهاش و چنگ زد

+هودیمو بده!

×چشم عصبانی نشو
جیمین با دیدن اینکه اگه بازم ادامه بده مویی برای پسرکش نمیمونه هودی رو برداشت تن سفید کوک کرد


FREEZ🍼Where stories live. Discover now