تنبیه بد 🌃

1.9K 199 21
                                    

جیمین کوک رو زمین گذاشت و طلبکار بهش خیره شد

×میدونی چه تنبیهی برات در نظر گرفتیم ؟

+ن.نه

_قراره برگردونمت زمین برای همیشه!!

کوک با وحشت افتاد زمین پایه تهیونگ و گرفت اون هر تنبیهی رو میتونست قبول کنه ولی نه این تنبیه! اون به هیچ وجه نمیخواست عزیزترین کسان زندگیش رو از دست بده

+ددی .. هق.. توروخدا.. هق.. غلط.. کردم.. هق.. بزار.. هق.. بمونم

دل جیمین برای گریه های پسرکش کباب شد ولی لوسیفر همچنان خنثی به پسرش خیره بود

_تو با کارات نشون دادی مارو دوست نداری پس بهتره برگردی به همون جایی که بودی یقه ی پسرکش رو گرفت که باعث پاره شدنش شد
کوک هقی زد و بیشتر التماس کرد ولی لوسیفر اونو دنبال خودش به سمت دروازه کشوند و خون اشام و فرشته فقط به این صحنه بی رحمانه چشم دوختن و ناراحتی و غم هاشون رو خفه کردن

تهیونگ پسر رو انداخت پایین ولی قبل از اینکه از دروازه پرت شه یه گرگ قهوه ای با رده های طلایی اون رو به دندون گرفت و بالا کشید
کوک سریع پشت سره گرگ قایم شد و شروع کرد به زجه زدن لوسیفر خواست به سمت گرگ هجوم ببره که با سه تا گرگ دیگه روبه رو شد پس ناچار دندوناش رو روی هم سایید

_شما توله سگا اینجا چه غلطی میکنین؟

گرگی که سیاه بود و از بقیه گرگ ها قوی تر به نظر میرسید تعقییر شکل داد و با دستورش بقیه گرگ ها به جز امگای قهوه ای به حالت انسانی در اومدن

تهیونگ لحظه ای نگاهش رنگ تعجب گرفت و به کل عصبانیتش فروکش کرد

_ج.جیهوپ فکر کردم مردی هیونگ

سریع بغل الفا پرید و گریه هاش رو اغاز کرد

کوک با دیدن صحنه کمی از گریه هاش کم شد و خودش رو به تن گرم امگا چسبوند

جیهوپ پشت دوستش که کمتر از برادرش نبود رو نوازش کرد

¢میبینی که زندم بچه

تهیونگ با شنیدن کلمه بچه خندید و محکم تر هیونگش رو بغل کرد اخ که چقدر این کلمه از زبون برادر بزرگت شیرینه
_فکر میکردم توی جنگ مردی

¢به لطف جفتم زنده موندم

_جفتت ؟

جی هوپ با سر به دختری که پیش نامجون ایستاده بود اشاره کرد ولی با دیدن اون بچه که با تمام مظلومیت به امگا چسبیده بود اخمی کرد لوسیفر رو کمی از خودش دور کرد

¢بهم بگو چه دلیلی داره با اون بچه که هیچ قدرت فاکی برای دفاع از خودش نداره اینطوری رفتار میکردی؟

تهیونگ با دیدن کوک اخمی کرد

_چون فقط یه روز نبودم و کل قصر و به گند کشید

FREEZ🍼Where stories live. Discover now