😏کوکمانستر

1.7K 258 42
                                    

تهیونگ پسرکش رو توی پتو پیچوند و عین نوزاد بغلش کرد

با خمیازه ای که کوک کشید اپاش خم شد بوسه ای روی دماغ دکمه ایش زد

×قشنگم من و ددی یه کار مهم داریم .. میتونی یه روز تنها بمونی؟

+یونی رو هم میبرید؟

تهیونگ متعجب ابرو هاش رو بالا انداخت

_گربه رو واسه چی ببرم؟

کوک اخمی کرد به ددی خنگش چشم غره ای رفت

+عه ددی خنگ منظورم یونی هیونگه

_اه هیونگ و ؟ نه نمیبریمش

+مگه کار نداشتید منو نشستین نگا میکنین برین دیگه

×بیبی خیلی دوست داره زودتر ددیاش رو خلاص کنه؟

جیمین اخم ترسناکی کرد

×بیبی حق نداری با خودت ور بری فهمیدی؟
از دوربین نگات میکنم !

با دستش به دوربین بالای اینه اشاره کرد

کوک با خراب شدن نقشش اه سوزناکی کشید و طلبکار به ددیش نگاه کرد

+نوتلای من کو؟!

_زیاد خوردی برات خوب نی.........

کوک جیغی کشید و با دیدن یه لنگه دمپایی راحتی اپاش زود اون ورداشت و تو کله ددیش کوبید

+میخوام

_نه

+میخوام!!!

_گفتم نه

+یونگی هیونگ... هقق
(با جیغ)

خون اشام که در حال پرسه زدن تو سالن بود با شنیدن صدای دونسنگش سریع در اتاق رو باز کرد

*باز شما احمقا چه دسته گلی به اب دادید

_میگه نوتلا میخوام

*خب🙄؟

_خب؟ ضرر داره براش

*اوک نوتلاش کجاست

لوسیفر به بالای کمد اشاره کرد

خون اشام نوتلا رو دست پسرکش داد و ویمین و از اتاق رسما پرت کرد بیرون ( منم از این هیونگا میخوام)

*من اون گربه زشتت رو میبرم هوا خوری فعلا
یونگی نیشخندی زد و گربه بیچاره رو با لگد پرت کرد بیرون

+هیونگی اذیتش نکنی

یونگی حواب کوک رو سر سری داد

از اتاق زد به چاک
کوک بعد از تموم کردن شیشه نوتلاش پوفی کشید و به در و دیوار نگاه کرد
با دیدن اینکه توی در و دیوار اتاقش چیز جالبی نیست از اتاق بیرون رفت
توی سالن قدم میزد که شخصی دستش رو گرفت برگشت و به الفایی که دستش رو گرفته بود خیره شد

+چی میخوای

الفا متعجب محکم تر دست پسر بچه رو گرفت و دنبال خودش کشوند

+جیغغغغ
با جیغی که بچه زد کل قصر لرزید الفا ترسیده دست پسر و ول کرد و متعجب بهش خیره شد

؛ تو کی هستی و اینجا چی کار میکنی

کوک نیشخندی زد و با لحنی مثلا جذاب رو به الفا کرد

+کوکمانستر 😏

؛ بله؟!
+میدونستی من گریه لوسیفر و در اوردم ؟ میدونستی من ملکه رو به غلط کردن انداختم ؟

الفا اخمی کرد و صاف ایستاد

؛ کم چرند بگو بچه من که یه گرگینم نمیتونم تو چشمای اونا نگاه کنم این چرندیات چین میگی؟

+اگه ثابت کنم باید هرچی که گفتم گوش کنی

؛ قبول

کوک شماره ددیش رو گرفت و گذاشت رو استیکر

+نوتلام تموم شده میخری میاری!

_نه

+پس منم باهات قهر میکنم

_هوفف چی کارت کنم تو رو؟
باشه عزیزکم غلط کردم میخرم میارم

کوک با شنیدن کلمه ای میخواست ذوق زده بالا پرید و گوشی قطع کرد

+یسسس دیدی گفت غلط کردم؟
هه حالا بریم سراغ قرارمون
.

.

.

.
_جیمین به نظرت قصر زیادی ساکت نیست

جیمین با شک سری تکون داد

×هست هیچ کدوم از نگهبانا سر پستاشون نیستن

ویمین در سالن رو باز کردن با چشمایی که از حدقه زده بود بیرون به صحنه مقابلشون چشم دوختن

نگهبانا و وزرا یک صدا باهم گفتن

&درود بر ددی و اپای کوکمانستر

کوک که روی تخت پادشاهی لم داده بود طلبکار به ددیش چشم دوخت

+نوتلا

_اول از تختم بیا پایین

+اول نوتلا

تهیونگ شیشه رو دراورد

_حالا بیا بریم اتاق چون یه نفر حسابی پرو شده و باید ادب شه
همه ی اینا رو با لحن ترسناکی گفت که باعث شد همه ی افراد سالن از جمله کوک از ترس بلرزن

+ن.نم.ایم

تهیونگ بال هاش رو باز کرد و با یه جهش بالای سر کوک قرار گرفت که باعث شد سایه ی ترسناکی رو پسر بندازه

_پس دلت میخواد تنبیهت و بیشتر کنی؟

+ن.نه اپا

نگاه مظلومش رو به اپاش دوخت که با سردیش مواجه شد

×نشنیدی ددیت چی گفت؟

سمت پسرک ترسیده اومد و براید استایل بغلش کرد

×بریم یه توله خرگوش رو که ادای یه روباه رو درمیاره تنبیه کنیم پسرکم

FREEZ🍼Where stories live. Discover now