🍷پیدا کردن نسخه زمینی یونی هیونگ

2.1K 335 32
                                    

×کوک ندو
اه خدایا از اینکه اوردمش پشیمون شدم

جیمین کلافه نفس حرص داری کشید و  محکم دست پسرک بازیگوشی که این طرف اون طرف میپرید و گرفت

×اگه بازم دستمو ول کنی دیگه زمین نمیارمت

کوک به چشمای اپاش نگاه کرد و وقتی که اثری از شوخی درونش ندید به اجبار سری به نشونه تایید نشون داد
وقتی که میخواستن وارد فروشگاه بشن جیمین با تعجب به کوکی که مسخ شده به عروسک خرسی قرمز و کوچولو نگاه میکرد لبخندی زد

×میخوایش بیبی؟

کوک که نا خودآگاه با صدای اپاش از فکر اون عروسک خوشگل که سال ها آرزوی داشتنش رو داشت بیرون اومد و دست اپاش و با دستای کوچولوش فشرد

+و.ولی.. اون.. خیلی.. گ.. رونه

با خجالت حرفش و زد که با ری اکشن اپاش شکه شده به دنبالش کشیده شد
جیمین پسرک شکه شده رو وارد مغازه کرد و رو به دختری که با چشمای قلبی به اون دو نفر نگاه میکرد گفت که عروسک و از ویترین براش بیاره

#بچه جون فکر کنم بلاخره به ارزوت رسیدی

جیمین متعجب سمت کوک برگشت

×چه آرزوی

#این اقا کوچولو سه ساله که تا فرصت پیدا میکنه میاد با عروسک از پشت ویترین حرف میزنه

×اوه

تنها جمله ای که جیمین توی اون لحظه بده همین جواب ساده بود

بعد از اینکه از مغازه خارج شدن کوک سریع بوسه ای روی صورت اپاش به نشونه تشکر نشوند و سرش میون گردن عروسکش قایم کرد

جیمین که از بوسه ی یهویی پسرکش ذوق زده شده بود جلوی پسر زانو زد

×اقا کوچولو شما دقیقا از همون موقعی که پسر من شدی بر طرف کردن نیازت به عهده من و ددی تهیونگت افتاد
پس خجالت نکش و هرچی که خواستی بهم بگو

+چشم اپا

کوک ذوق زده دست جیمین و گرفت و کشید سمت فروشگاه اون واقعا خوش شانس بود که اون روز با ددی جذابش و اپای مهربونش اشنا شده بود
.

.

.

.
بعد از خرید دوباره برگشتن به جایی که باهاش به زمین اومدن
جیمین وقتی مطمئن شد میتونن از دروازه رد بشن خواست کوک و خریدارو بغل بگیره که جیغ یهویی کوک عین برق گرفته ها بهش خیره شد
کوک عروسکش اروم زمین گذاشت بدو بدو سمت گربه سفید و پشمالو دوید با بغل گرفتنش ذوق زده سمت اپاش دوید

+اپا .. ببین. چه خوشگله .. شبیه یونی هیونگ!

×میخوای بیاریش خونه؟

کوک تمام مظلومیت شو تو چشماش ریخت و همزمان با گربه به اپاش نگاه کرد
جیمین از اینکه میدید گربه ادای کوک و درمیاره خوشو مظلوم میکنه پشماش ریخته بود و با قیافه تسخیر شده موافقت خودش و اعلام کرد
کوک ذوق زده عروسکشم بغل کرد و روبه روی اپاش قرار گرفت
+بغل

جیمین با دیدن کوک و خریداش ادای گریه درآورد و با گفتن مگه من چند سالمه که باید این همه عذاب بکشم کوک و خریدارو بغل گرفت و وارد جهنم شد
.

.

.

.

_با نامجین متحد شدیم؟

*بله
_خوبه پس دیگه از طرف گرگینه ها مشکلی برامون به وجود نمی........

+ددیییی ببین یونی رو

گربه بیچاره رو که تو بغلش داشت له میشد و نشون ددیش داد

خون اشام با تجزیه تحلیل حرف کوک مشکوک بهش نگاه کرد

*حالا چرا یونی

+چون این نسخه زمینیته یونگی هیونگ
بعد با خنده سمت ددیش رفت و پشتش پناه گرفت
تهیونگ که از اوردن دلیل محکم پسرش خندش گرفته بود حرفش و تایید کرد
یونگی جوری گردنش و سمت فرشته برگردوند که مطئن بود صدای شکستنش اومد

*این چیه برداشتی اوردی خونه ؟
مگه اینجا تویلس

×نمیخواستم دل بچمو بشکونم هیونگ

یونگی با حرص سمت کوک رفت

*ببینمش

_اوم هیونگ میخوایش چی کار

*تو ساکت

+نکشیش

*زود باش تا خودتم نکشتم
کوک گربه رو زمین گذاشت تا ببینه هیونگش چی کار میخواد بکنه
یونگی روی زمین نشست و به گربه نگاه کرد جیغی از حرص کشید که بلافاصله صدای جیغی شنید ( ایامیدانستید گربه ها میتونن بیش از صد ها صدا دربیارن؟ )
متعجب به گربه نگاه کرد و بازم جیغ کشید گربه که نمیخواست کم بیاره سریع جیغ کشید
تهیونگ و جیمین که به زور جلوی خندشون و گرفته بودن افتادن زمین از خنده زمین و گاز زدن
یونی برای تهدید یونگی دندوناش و نشونش داد که یونگیم بلافاصله دندونای نیشش و به یونی نشون داد( حالا جاهاشون عوض شد)
*کوک بردار اینو ببر تا جرش ندادممم

کوک با خنده گربه رو که با صورت پوکر به هیونگش نگاه میکرد و برداشت و از اتاق خارج شد
        ✧༺✦✮✦༻∞  ∞༺✦✮✦༻✧

میدونستید من با ووت دادنتون ذوق میکنم 🥲🥺

بابا یه انتقادی اهمی اهومی یه چیزی بگین دیگه
ببینید چع خوبم زود زود اپ میکنم

FREEZ🍼Où les histoires vivent. Découvrez maintenant