20

4.6K 739 96
                                        

"شما دوتا فقط چند دقیقس همو دیدن ولی چقدر شبیه یه زوج واقعی رفتار میکنید" یونگی گفت و گازی از مرغ سوخاری زد

"منظورت چیه؟"کوکی با گیجی به یونگی نگاه کرد 

یونا با چشماش به الفایی که سرش بین گردن کوک بود و دستاش روی رون پسر اشاره کرد و گفت :"چی میگی یونگی همه ی اینا عادیه اره اره"

جونگکوک با خنده شونه ای بالا انداخت وقتی احساس کرد تهیونگ عطرش رو عمیق بو میکشه با لبخند بهش گفت "الفا بیا بخور"

"این عادی نیست"صدای بلند جیمین بود که توجه هارو جلب کرد 

جونگکوک با گفتن اینکه نیاز داره بره سرویس بهداشتی از پیش بچه ها رفت

"هی تو"

"با منی؟"تهیونگ وقتی دید یونگی بهش نگاه میکنه گفت

"اگر بهش صدمه بزنی من میکشمت"یونگی با جدیت تهیونگ رو تحدید کرد

"من قرار نیست بهش اسیب برسونم من تورو نمیشناسم ولی کوکی رو چرا و میدونم لازم نیست بهش بگم که جفتمه...شاید بترسه هنوز 18 سالش نشده....امیدوارم اون باشه حتی اگه جفتم باشه من نمی دونم چه اتفاقی قراره بیوفته اون میاد اینجا؟من میرم؟واقعا نمی دونم"

"اشکالی نداره من میدونم رابطه ی دور برای دوتا جفت سخته"یونگی با صدای غمگین گفت 

با اومدن جونگکوک همه سعی کردن اون جو کمی غمناک رو از بین ببرن

"خببب خوردن بسه پاشید بریم بگردیم"با جمله ی جونگکوک همه پاشدن تا برن و بگردن البته غذا رو تهیونگ حساب کرد

یونا و جیمین یه تیم شدن و شروع کردن مسخره کردن جونگکوک بیچاره خب حق دارن هرکسی بودن از حرص خوردن اون توله کیوت لذت می برد

"یااا شما دوتا امگای منو مسخره میکنی؟"تهیونگ گفت و به امگاش نزدیک تر شد  و صورتش رو داخل گردن جونگکوک فرو برد بوسه ای روی گردن او گذاشت سپس لیسی کوچیک زد 

امگا با این حرکات الفا بسیار سرخ شده بود

"کیوت"تهیونگ خندید دست پسر رو گرفت

****

هصرحیهسارسیهرا خیلی کیوتنننننننن وای

شبتون بخیر خوشگلااا

Myˡᵒⁿᵉˡʸ ᵒᵐᵉᵍᵃ(complete)Where stories live. Discover now