ورود لوسیفر 😈

22 8 0
                                    

تصمیم گرفتم این پارت رو آپ کنم تا یک چیزی بگم بهتون

قبلا وقتی تازه شروع کردم به آپ کردن تو واتپد حدود یک سال و نیم پیش وقتی میدیم ازم حمایت نمیشه خیلی ناراحت میشدم و میدیم از همه حمایت میشه و از من نه ولی متوجه شدم این طور نیست و به مرور زمانه که داستان تو شناخته میشه باید صبر و حوصله داشته باشی چیزی که من ندارم و حالا خیلی چیز های دیگه
یکی از علت های این که دیگه برای فیک ازدواج اجباری وقت نمیزارم شروع خیلی ضعیفش بود اون اولین داستانم بود و بی تجربه بودم و بخاطر همین الان اون فیک قدرت ادامه دادن نداره دارم سعی میکنم پارت های اول رو اصلاح کنم
ممنون که همراهمید دوستتون دارم💜💜💜💜

ماچ بهتون 💜😍
ولی بازم میگم ووت و کامنت فراموش نشه قشنگام برای انرژی 😁😁💜

___________________________________

یک ماه گذشته بود
روز به روز هر ساعت و هر دقیقه و هر ثانیه که می‌گذشت اوضاع وخیم تر میشد به طوری که جیمین این هفته رو سر جمع چهار ساعت بیست و پنج دقیقه و بیست و نه ثانیه خوابیده بود
و مادر جیمین از جیمین آشفته تر میدونست آخر این ماجرا قرار نیست خوب تموم شه و این نگرانش میکرد...که البته همیشه قرار نیست پیشگویی های اون مادر شیرین درست از آب دربیاید
...............

ثانیه شمار با تندی حرکت میکرد و با هر حرکت دقیقه شمار رو به حرکت در می‌آورد و با شصت بار حرکت دقیقه شمار ساعت شمار را به حرکت در می‌آورد
چه چرخه عجیبی نه........این خیلی شبیه به چرخه زندگی انسان هاست
راننده ای که مسته و پشت فرمون میشینه باعث به خطر افتادن جون ده ها نفر میشه

قاتلی که برای ارضای روحش آدم های بیگناه را میکشد
و..‌.‌

فردی که با تصمیماتش زندگی عده ای رو روبه خوشی و زندگی دیگری رو روبه تباهی و بدبختی میکشد....

تهیونگ هم با تصمیم اش همین کار رو کرد زندگی چندین نفر رو روبه تباهی میبرد
با این که مادرش بهش گفته بود اما بازم اینکار رو انجام داد کاری که از بچگی وقتی تو فیلم ها و دراما ها دیده بود قول داده بود انجامش نده به خودش قول داده بود
به تهیونگ شیش ساله ی معصوم
و اون قول رو شکست دقیقا کاری رو کرد که ازش متنفر بود...فرار.....درسته اون بین چند راهی گیر افتاده بود و بجای انتخاب کردن و تجربه کردن فرار کرده بود و با فرارش اوضاع رو وخیم تر از حالت عادی کرده بود

یک افسانه هست که میگه....
زمانی که دو عاشق دو نیمه گمشده با یک روح و یک قلب رو از هم جدا کنید یکی از نیمه ها میمیره بخاطر درد دوری معشوقه اش و دیگری از درد نتوانستن جون میده.... نتوانستن نجات عشقش...از بین رفتن روح و قلب شون...یک روح و یک قلب در دو جسم...زیبا نیست

کسانی هستن که میگن نباید دو نیمه گمشده رو که بهم رسیدن از هم جدا کنید چون با جدا کردن شون از هم خدایان رو خشمگین میکنید و فرشته های خدایان به صورتی دردناک باعث آزار مردم میشن و دنیا نابود میشه.... هیچکسی نمیدونه چرا
و هر کس که بدونه میمیره چون باعث آسیب میشه این باید یک راز بین دو نیمه باشه
و آشکار شدنش موجب پایان دنیا میشود ...

My beautiful smeraldo Where stories live. Discover now