part 7( اول ادبش کردیم بعد از شرکت پرتش کردیم بیرون )

1.5K 215 32
                                    

زیبا رویان م قبل از خوندن انگشت مبارک را روی ستاره قرار دهید 😁😁😍😘😘😘😘😘😍😍😘😘
(از دید نویسنده )
جونگکوک و تهیونگ مشغول‌ چک کردن پرونده های مختلف بودن و جیمین که روی شکم روی مبل دراز کشیده بود باحالت کیوتی پاهاش رو تکون میداد با گوشی جونگکوک بازی می‌کرد( گوشی جونگکوک حرمت داره نه لذت🤣🤣)
که یه دفعه در زده شد
_ بیا تو
گو آرا با دوتا فنجون قهوه وارد شد و با عشوه لبخند زد و چشم غره ای روی جیمین رفت ( بیشور نفهم😑😏)
تهیونگ سرشو بالا آورد و با اخمی به گوآرا نگاه کرد و گفت
× خانم گو کسی از شما قهوه خواست ؟
گوآرا برای اینکه بخواد تهیونگ رو تحریک کنه جلو رفت فنجون قهوه رو جوری گزاشت روی میز که تهیونگ بتونه سینه ها شو ببینه
بعد دومین فنجون قهوه رو روی میز جونگکوک که حتی نیم نگاهي هم بهش نکرده بود انداخت تهیونگ دوباره گفت
× جواب من رو ندادین گفتم کسی از شما قهوه خواسته بود ؟
٪ اوممم قربان من دیدم که شما خسته به نظر میاین گفتم براتون قهوه بیارم بلکه از خستگیتون کم بشه
جیمین که دیگه کفری شده بود بلند شد و دست به کمر ایستاد و باحالت طلبکارانه ای گفت
+ هییی خانم محترم شما نیازی نیس برای ددی های من قهوه بیاری اگه لازم باشه خودم براشون میارم
جونگکوک و تهیونگ که از اون جمله جیمین قند تو دلشون آب شده با یه لبخند به بیبیشون نگاه میکردن
گوآرا از اینکه جیمین اونا رو ددی خطاب کرده بود یه لحضه خون جلو چشماشو گرفت و سمت جیمین رفت و کشیده ای خوابوند تو گوش جیمین ( الهی دستت بشکنه آشغال عوضی بیشور .............🤬🤬🤬)
جونگکوک و تهیونگ سریع از جاشون بلند شدن و سمت جیمین رفتن .
جیمین شوکه دستشو جلو صورتش گزاشت و وقتی برداشت فهمید که لبش پاره شده ( خودااااااااااا 🥲🥺🥺😭😭😭)
_ جیمین ؟ جیمینم ببینمت سرتو بیار بالا میخوام ببینمت
+ برو گمشو ب من دست نزن بمیرید با این منشی که دارین
بعد جیمین دست ددیاش رو پس زد و سمت در دوید و در رو باز کرد تا بره دستشویی رو پیدا کنه
جونگکوک و تهیونگ از شدت عصبانیت خون جلو چشمشون رو گرفته بود
تهیونگ سمت گوآرا رفت و فکش رو بادستش گرفت و محکم چسبوندش به دیوار و با شدت خشم و عصبانیت به دختری که روبه روش گفت
× به چه حقی به حقی به خودت این اجازه رو دادی که همچین غلطی رو کنی ها ؟(با داد )
جونگکوک تفنگش رو از کتش در آورد و گفت
_ ته برو کنار بزار یه تیر بزنم وسط پیشونیش
گوآرا با حالت زجه و ملتمس گفت
٪ قر قربانن ب بخشید م من یه لحضه ن نفهمیدم چ چکار کردم ل لطفا م منو ببخشید
× پس نفهمیدی ها ؟ حالا من کاری میکنم که بفهمی چه غلطی کردی
بعد سمت قهوه داغی که گوآرا آورده بود رفت و برش داشت و دوباره به سمت برگشت
٪ قر قربان غ غلط کردم ا ا اش اشت اشتباه کردم
تهیونگ بی توجه به التماس های اون همه فنجون قهوه رو روی بدنش پاشید
گو آرا که فقط بالا پایین میپرید ( ب جهنم پدر سگ 👊👊🤬🤬)
جونگکوک هم به سمتش رفت و اونو از موهاش گرفت پرت کرد بیرون و داد زد
_ گمشو از شرکت ما بیرون هرزه کثافت
بعد رو به بادیگردایی که اونجا کرد و گفت
_ سریع این تن لشو از اینجا ببرین
بادیگردا چشمی همزمان گفتن و گوآرا که همچنان التماس میکرد که ببخشنش رو گرفتن و به بیرون بردن
×جونگکوک بریم پیش جیمین
_ بریم

بلاخره به دستت میاریم (vminkook )Where stories live. Discover now