افسانه ی کار آفرین

175 60 29
                                    

برای چانیول سخت بود که به سرعت خودش رو جمع و جور بکنه اما چاره ای نداشت باید هرچه سریعتر راه حلی پیدا میکرد اینجور وقت ها همیشه عکسبرداری و بازگشت به زندگی گذشته اش ذهنش رو آروم نگه میداشت .

شاید زیادی روی اینکه هیچکس تا به حال به جز خودش به اون گنج دسترسی نداشته حساب باز کرده بود وگرنه اغلب مواقع پیش میومد که منتظر باشه در آخر هیچ چیزی به دست نیاره .

اون همزمان دوربینش رو بالا میگرفت و از قصرها و سکونتگاه های تاریخی عکس مینداخت . قبلا یکی از بزرگترین پادشاهی چوسان قدیم از داخل این منطقه شروع شده بود. پادشاه که در واقع یک فرد رانده شده در دربار بود پسر ناخلفی برای مردم کشورش محسوب نمیشد چون در نهایت نتونست ظلم های پدرش رو تحمل کنه و با یک کودتای نظامی اون رو به زیر کشید و سرش رو زد.

شاید این اتفاق و تصور اینکه یک پسر ، پدرش رو گردن بزنه بسیار شقاوت آمیز به نظر میرسید اما در عمل خیال مردم اون زمان رو جمع کرد که حالا پادشاهی به مراتب عادلتر و سخت گیر نسبت به ظلم دارن اما پادشاه با تمام محبتش نسبت به ملت پر از شایعات ریز و درشت بود.

خیلی ها در زمان سلطنتش میگفتن که پادشاه بیش از حد با جوان خوش چهره ای رفت و امد میکنه که در واقع یکی از تئوریسن های سلطنت جدید و ادیبی سرشناس بود.

پیش از نیمی از کاخ های این منطقه نه به خواست ادیب بلکه هدیه پادشاه به اون بود بنابراین دامنه شایعات به شدت بالا گرفت . خدمتکاران زیر گوش هم میگفتن که پادشاه مدتهای طولانی به مرد ادیب خیره میشه و چشم هاش پر از محبتی بی پایان بودن حتی از اون زمان نقل میشد لحظاتی از شیطنت اونها هم دیده شده اما یکسال بعد پادشاه با یک زن ازدواج کرد و  ده سال بعد مرد ادیب که خودش همسر و بچه  داشت در اقدامی مشکوک به قتل رسید.

بعد از اون بود که پادشاه اکثر زمان های استراحتش رو در این قصرها سپری میکرد و در یکی از همین اتفاق ها که اکثرا مکان ملاقات اون و مرد ادیب بود فوت کرد.

تاریخ هرگز نتونست مستنداتی مبنی بر اینکه واقعا یک رابطه ی همجسنگرایانه مابین این دو مرد وجود داشته یا خیر پیدا کنه تنها داستان پردازانی مخفیانه در موردش نقل کرده بودن با اینهمه هربار تصویر مرد ادیب که با محافظت بسیار  در یکی از موزه های سلطنتی جزیره نگهداری میشد خودش رو به نظر بازدیدکنندگان نشون میداد آتیش خوابیده رو دوباره شعله ور میکرد . 

حقیقت این بود که مرد ادیب زیبا بود حتی در زمانی که این پرتره کشیده شده بود چندان جوان محسوب نمیشد اما با اینهمه در عمق وجودش گیرایی داشت که سخت بیننده رو به خودش مشغول میکرد .

چانیول با آرامش از تک تک جزئیات شگفت انگیز این قصرها و تابلوی نقاشی عکس میگرفت اما نتونست به راحتی از مقابل این پرتره بگذره:

𝑴𝒊𝒏𝒆 𝒐𝒇 𝒘𝒆𝒂𝒍𝒕𝒉Where stories live. Discover now