مویه ی جغد دانا

191 62 25
                                    

صدای غروب به بلندای فریادی دردآمیز محوطه ی جزیره رو در نوردیده و بر پیکره ی استوار کوه ها رنگ زردی از ترس پاشیده بود. صدای پرنده هایی که در درگاه شب نشینی با هم گفتمان میکردن شنیده میشد و این تصور رو ایجاد میکرد که شاید زندگی در لبه ی یکی از این پرتگاه ها با خونه ای چوبی و لیوانی چای دوست داشتنی تر باشه.

شاید هم زندگی درون همون لحظه ای که بوی خیس زمین و زبری پوست کاج پیاده هایی که مشغول قدم زدن بودن رو مدهوش میکرد مشغول بیرون انداختن سینه هاش بود تا با مکیدن ازش ، جرالد مردی با مویی سرخ و پلیور عجیبی که تمام ترقوه و بخشی از سینه اش رو نشون میداد رو سیر کنه.

با اینهمه اون چشم های تیله ای که درون مژگان نازک بلوند و ابروهای بلند سرخش پناه گرفته بودن بیشتر گواه صبحی رو میدادن که سپیده دمی خونین رو نشانه رفته بود.

جرالد در مقابل عظمت این طبیعت مثل مرگ یه پرنده در دهان روباه بود یا شاید مثل عطر بنفشه های وحشی که لحظه ای بعد در درون انگشت های دختر بچه ای مچاله میشد.

رنگ پریده اش با پوستی شفاف و لب های سرخش جلوه ای خدا گونه داشت و توجه ها رو جلب میکرد با اینهمه اون مثل یه پریزاد که از آدم ها گریزان بود لا به لای بوته ها پنهان شده بود و به پیام هاش جواب میداد:

-جنسیت توله ات مشخص شده؟

+عزیزم دلم! شاید بهتره یه ذره بیشتر کتاب بخونی چون زن من هنوز به مرحله ی حاملگی هم نرسیده.

-فکر کردم از وقتی نیستم یه لحظه از تختش بیرون نیومدی.

+از وقتی نیستی حتی یه ثانیه ی کوفتی نبوده که بتونم چشمام رو هم بذارم ، استفان میدونه کجایی اما به طرز مسخره ای میخواد منو متهم نشون بده بخاطر داخل منگنه قرارم داده ، فقط بخاطر تو یکی از معامله های کلمبیاییم رو از دست دادم .

جرالد نیشخندی زد و تایپ کرد:

-چاره ای نیست ، نباید اونقدرها عاشقم میشدی!

بین جواب پیام کمی وقفه افتاد و در این بین انگشت های چابک جرالد با فندکش بازی میکرد ، گوشیش با صدای دینگی روشن شد:

+هوم، نباید!

جرالد تقریبا به شوخی گفته بود اما لحن دامیان جدی به نظر میرسید با اینهمه به خودش تاکید کرد((خر نباش، نوشته ها لحن ندارن، هیچکس اونقدرها دوستت نداره))

پیام بعدی اما خیلی سریع به دستش رسید:

+کی برمیگردی؟

اینبار جرالد جوابی نداد و بعد پیام بعدی:

+امیدوارم چانیول تو جهنم بسوزه، میدونم که دیدیش. برنمی گردی ، مگه نه؟

جرالد به آرومی تایپ کرد:

𝑴𝒊𝒏𝒆 𝒐𝒇 𝒘𝒆𝒂𝒍𝒕𝒉Where stories live. Discover now