Part8

5.4K 1K 172
                                    

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

***

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

***

نفس عمیقی کشید و روی تخت نشست.
بدجوری استرس داشت. اون یه تاپ نبود و نمیدونست باید چیکار کنه.
اگه کوک اونقدرا هم احمق نبود و قبول نمیکرد چی؟
البته نکته قابل توجه اینجاست که تهیونگ نمی خواست باهاش سکس کامل داشته باشه و فقط در حدی که توی اون ویدئوی لعنتی مشخص بشه که تهیونگ یه تاپه!

-آره... من یه تاپم... اصلا از من ددی تر وجود داره؟ بیخیال معلومه که نه!

اما باز هم استرس و لرزش دست هاش ولش نمیکردن.
نگاهی به دوربین کوچیکی که کنار تخت بود کرد.
طوری پنهانش کرده بود که خودش هم بزور میتونست پیداش کنه اما باز هم استرس داشت.

با شنیدن صدای در اتاقِ هتل، ترسیده توی جاش پرید.
ساعت دقیقا 19:00 بود.

-چقدر دقیق جئون جونگ کوک...

طبق عادت قبل از باز کردن در، از چشمی نگاهی به بیرون انداخت.
مردِ قد بلند و شیک پوشی پشت به در ایستاده بود.

تهیونگ با ترس زمزمه کرد:
-خدای من کراشم اینجا چیکار میکنه؟؟؟

به سرعت از در دور شد و با استرس دور خودش چرخید.

- نه نه نه چرا انقدر زود اومدددده؟؟؟

به موهای فرش چنگ زد و نالید:

- من یه احمقم من یه احمقم! چرا دقیقا توی همون هتل و توی همون اتاق باهاش قرار گذاشتم؟ اگه اون جئون جونگ کوکِ احمقِ بیچاره هم سر برسه و همو ببینن چی؟؟ وای نه نه نه حالا چیکار کنم؟؟؟

با کوبیده شدنِ دوباره‌ی در، به ناچار سمت در رفت و بازش کرد.

با استرس آب دهنش رو قورت داد و به مرد جذابی که سمتش چرخیده بود چشم دوخت.
چرا انقدر چهره‌ی آشنایی داشت؟

برای اینکه مطمئن بشه این فرد همون کراششه، نگاهی به دست تتو شده‌ش انداخت.

-چ...چرا انقدر زود اومدی؟ قرامون ساعتِ نُه بود.

جونگ‌ کوک برای یه لحظه همون طور که تکخند میزد، سرش رو پائین انداخت و بعد سریع با یه پوزخند سرش رو بالا آورد و به ته خیره شد.

- من به موقع اومدم بیبی.

-و...ولی تو خودت گفتی ساعتِ 9!

جونگ کوک قدمی به جلو برداشت و روی صورت ته خم شد.

-اما تو بعدش گفتی ساعتِ 7 بیام اینجا بیبی. به همین زودی یادت رفت؟

تهیونگ گیج شده بود و از حرف های اون فردِ جذاب رو به روش چیزی نمی فهمید.

- من...منظورت چیه؟

-بیخیال بیبی ته ته داری ناراحتم میکنی. کراشت رو انقدر راحت شناختی اما جئون جونگ کوکِ احمقِ دوران دبیرستانت رو نه؟

با این حرف چشم های تهیونگ تا حد ممکن گرد شدن.
اونقدرا  هم احمق نبود و میشه گفت باهوش هم بود چون بلافاصله ذهنش تمام تیکه های پازل رو کنار هم چید.

اون کسی که کوک فرستاده بود و تهیونگ همون عکس رو یمدت قبل توی پیج کراشش دیده بود...
حرفاشون که شبیه هم بودن و رفتار های مشکوکشون.
تهیونگ گند زده بود نه؟

-ت...تو..

جونگ کوک پوزخند بزرگتری زد و چند قدم به جلو برداشت که باعث شد تهیونگ همون قدم هارو عقب بره.
کوک که حالا وارد اتاق هتل شده بود، در رو پشت سرش بست و با لذت به اختلاف قدیشون نگاه کرد.

-وقته بازیه کوچولو!
___________________

متاسفم بابت تاخیر. زیاد نمیام واتپد نفهمیدم شرط ووت رسیده.
و اینکه بیرون بودم خسته بودم ولی بخاطر شما نوشتمش
انرژی بدید بهم♡

100 کامنت و 200 ووت میتونم داشته باشم؟

 You Can Be My Daddy [Kookv]Where stories live. Discover now