جونگکوک، شوکه خشکاش زده بود و با چشم هایی که از این گرد تر نمیشد به تهیونگای که مست و بیحال با چشم های بسته درحال بوسیدناش بود خیره شد.
نمیخواست اعتراف کنه اما لب های ته روی لبهاش حس خوبی داشت.
انگار حالا تکتک اعضای بدناش در تلاش بودن که اختیار رو از دستاش بگیرن.
میخواست ازش فاصله بگیره اما انگار بدنش ازش نافرمانی میکرد!"اون الان مسته... قطعا فردا هیچ کدوم از این اتفاق ها رو یادش نمیمونه!"
و این فکری بود که لحظهای به ذهناش رسید و باعث شد کنترل خودش رو از دست بده.
و ناگهان سمت تهیونگ هجوم برد و وحشیانه شروع کرد به بوسیدنِ لبهای باریکاش.درسته که نمیخواست همون احمق سابق باشه و باز هم فریبِ اون پسرِ زیبای لعنتی رو بخوره اما گوشهای از ذهناش هنوز هم خواستارِ تصاحب پسر کوچیکتر بود!
به سرعت شروع به در اوردن لباس های پسر کوچیکتر کرد و با دیدنِ بالاتنهاش چند لحظه بیحرکت بهش خیره شد.
دستاش رو آهسته از سینه تا شکمِ نرماش کشید.
این بدن واقعا براش زیبا و دوست داشتنی بهنظر میومد اما انگار یه چیزی کم داشت.
و اون، کبودیهایی بودن که توسط لب های کوک بهوجود میان!آرامش و بیحرکت بودناش رو تموم کرد و اینبار سمتِ پوستِ سینهی تهیونگ هجوم برد و شروع کرد به مارک کردنِ کل سینهاش.
گاز محکمی از نیپلِ ته گرفت و باعث شد پسر کوچیکتر به بازوش چنگ بزنه و ناله کوچیکی بکنه.دستهاش سمت شلوارش رفتن و لحظهی بعد پسر کوچیکتر کاملا برهنه، مقابل چشم های گرسنهی کوک بود.
توی گذشته، تمام مدت به تصاحب کردن این پسر فکر میکرد. به اینکه کِی میتونه این پسر رو داشته باشه.
و حالا این پسر دقیقا زیرش بود و با چشمهای اشکیاش بهش خیره شده بود.-بهدست آوردنات خیلی راحته کیمتهیونگ...
بعد از شنیدن این حرف، چشمهای تهیونگ غمگین شدن و نفسهاش تندتر.
مهم نبود چیکار میکرد. جئونجونگکوک هیچوقت عوضیای مثل اون رو نمیبخشید.با حس کردن انگشتهای کوک که واردش شدن، از افکارش فاصله گرفت و به خودش اومد.
نالهی دردناکی سر داد و سعی کرد با بالا کشیدن خودش، از انگشت های کوک فاصله بگیره.
ناخواسته به گریه افتاد و به کاناپه چنگ زد.-د...درد داره.
کوک پوزخندی زد و بیشتر به صورت ته نزدیک شد.
اخمی کرد و با جدیت و آهسته لب زد:
- چرا یهطور برخورد میکنی که انگار دفعهی اولته؟تهیونگ چشمهای اشکیاش رو به جونگکوک دوخت و با کمی خجالت گفت:
- ا...اولین... باره که... آه! کوک...بخش آخر جملهاش رو با ناله و صدای بلند گفت و از دردِ سه انگشتِ کوک هقهق کرد.
جونگکوک کلافه از صبر کردناش برای آماده کردنِ اون پسر، انگشتهاش رو خارج کرد و شروع به باز کردن کمربند و زیپ شلوارش کرد.
DU LIEST GERADE
You Can Be My Daddy [Kookv]
Romantik[Completed] تهیونگ به هیچوجه خبر نداره که جئون جونگکوک، همون هم کلاسیِ دوران دبیرستانش درحالحاضر اصلا اون پسرِ خنگ، قدکوتاه، زشت و لاغر نیست! [°•AU•°] •کــاپـل اصـلـی: کوکوی •کـاپـل فـرعـی: هوپمین، چانبک •ژانـر: رمنس، اسمات، سکس کم، کمدی. •...