Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
- داری توی گوشیت چیکار میکنی که نمیخوای من ببینم؟
جونگکوک بالاخره سکوت رو شکست و بهحرف اومد.
- ها...ها؟
- طوری گوشیت رو کج کردی که انگار داری یهکار مهم میکنی که نمیخوای من متوجهاش بشم.
- اوه... نه نه! کاری نمیکنم!
تهیونگ سریع گوشیش رو توی جیبش گذاشت و به تلویزیون خیره شد. جونگکوک اما با اخم گوشی خودش رو از جیبش خارج کرد و با دیدن اون همه نوتیف از توئیتر، تعجب کرد. توئیترش رو باز کرد و با دیدن اون حجم از توئیتهای بهدردبخور که پسر کوچیکتر پستشون کرده بود، پوزخندی زد. خب... حالا میدونست باید چیکار کنه.
سمت پسر خم شد و بینیش رو بین موهای آبی رنگش کشید.
- از چه شامپوای استفاده می کنی؟
تهیونگ که رسما از اینکارِ جونگکوک پنیک کرده بود، بعد از چند ثانیه کلنجاررفتن با خودش، بهحرف اومد: