🐇☁آن‌سو: ضیافت☁🐇

250 79 33
                                    

از وقتی که اقامتگاه ابر اینقدر پر شده بود خیلی زمان گذشته بود.

لان چیرن فقط به خاطر این روز خاص اجازه داده بود اقامتگاه ابر پر از صدا بشه.

علاوه بر اون، کدوم عروسی و کدوم جشنی قرار بود بدون هیچ صدایی باشه؟

جیانگ یانلی وقتی دید برادر کوچیکش تور قرمز عروسی ای که خودش برای ماه ها درگیر گل دوزی و دوختنش بود رو پوشیده بود، نمی تونست اشکهای شوق رو از روی صورتش پاک کنه.

جیم زیشوآن کمر همسرش رو ناز کرد و لبخند زد. از اینکه همسرش میتونه به خوبی غذا بخوره و بخوابه خیلی خوشحال بود.

جیانگ یانلی هفت ماهه باردار بود اما هیچ روزی مثل دیروز آروم و بی صدا نخوابیده بود.

وی ووشیان و لان وانگجی سه بار به هم تعظیم کردند.

هردوشون والدینشون رو از دست داده بودن اما به جاش پلاکارد اسمشون رو توی جشن گذاشته بودن.

جیانگ چنگ صاف ایستاده بود اما کمی فین فین میکرد، دید که لان شیچن یواشکی یه قطره اشک رو از رو گونه اش داره پاک میکنه و همین باعث شد پوزخند بزنه.

ضیافت مخلوطی از غذاهای بی مزه گوسو و غذاهای تند و تیز یونمنگ رو داشت.(هرچند که هیچ کدومشون به تندی استانداردی که عروس تعیین کرده بود نبودن، چون مهمون های بیچاره به فنا میرفتن.)

نی هوا سانگ بین برادرش که داشت با ایما و اشاره با لان شیچن حرف میزد،و جیانگ چنگ نشسته بود.
نی هوا سانگ با پوزخند گفت:"جیانگ شونگ... ببخشید، یادک رفته بود الان باید رهبر قبیله جیانگ صداتون بزنم. وقتی وی شونگ رو برای حرکت دسته جمعی عروسی فرستادی، گریه هم کردی؟"

جیانگ چنگ خرخری کرد و گفت:"کی به خاطر اون احمق گریه میکنه."

سکوت کرد و بعد در حالی که میخندید ادامه داد:"ولی پدرم احتمالا گریه میکرد. مادرم هم از همه خوشحال تر میبود، چون دیگه به طور قانونی میتونست از شر این دردسرساز خلاص بشه. آ جی... خب همونطور که میتونید ببینید، تا وقتی که اون مرد خوشحال باشه اون هم احساس آرامش میکنه."
نی هوا سانگ سرش رو تکون داد:"الان فقط باید نگران تو باشه."

"خفه شو"

"حالا که حرف خواهرت شد باید بگم که الان باید خیلی احساس تنهایی کنه. از اونجایی که شوهرش قرار هست رهبر قبیله بشه فکر نکنم دیگه وقت چندانی برای گذروندن با اون داشته باشه..."

"...اون مرد از پسش بر میاد، برادر ناتنیش هم کمکش میکنه."

بعد از افشا شدن تلاش جین زیشون و جین گوآنگ شان برای قتل عروس گوسو، کل دنیای تذهیبگری وارد یه آشوب دیگه شده بودن. نمیتونستن باور کنن که رهبر یک قبیله میتونه تا حد تلاش برای قتل یه تذهیبگر دیگه جلو بره، و حتی از ارتباطی که اون تذهیبگر با عروسش داره سو استفاده بکنه تا براش تله بذاره و گیرش بندازه.

[COMPLETED] •⊱ Switched ⊰• (WangXian YiZhan)Where stories live. Discover now