اون فردی که تکیه داده نزدیک ورودی غار دیدن، بدون شک سو مینشان بود. تا جایی که میدونستن ملاقات با سو مینشان مساوی با خبرهای بد بود، اما براساس اتفاقایی که تا الان تو این دنیا واسشون افتاده بود دیگه نمیتونستن به اطلاعاتشون از رمان حساب باز کنن. ظاهرا شاهزادهی دیوانهها، ژو یانگ شاگرد وی ووشیان شده بود، وی ووشیان، بنیانگذار سلسله ی ییلنگ هم حالا اسمش عروس گوسو بود و آدمایی هم که قرار بود مرده باشن اینجا سرحال و قبراق داشتن زندگی میکردن.
گو چنگ پیش خودش فکر کرد باز هم همهی اینها باعث نمیشه حتی درصدی از شکشون نسبت به سو مینشان کم شه. مرد وقتی چند باری جلوی غار رو دور زد سریع پا به فرار گذاشت. مشخص شد وی ووشیان، همراه با لان وانگجی، لان شیچن، جیانگ چنگ، برادران نیه و شیائو شینگچن اونجا بودن. اینو دیگه بچهی کلاس اولی هم میدونست وقتی یه آدم شرور با دیدن شخصیت اصلی داستان سریع خودش رو گم و گور کنه یعنی واقعا یه جای کارش میلنگه.
نیه مینگجو، سانگ لان و شیائو شینگچن جلوی ورودی غار ایستاده بودن و بقیه هم داخل بودن.
"بیا دنبال اون مرده بریم."
"کی؟"
"سو مینشان."
"اگه آدم بدی باشه چی؟"
"دقیقا واسه همین باید بیفتیم دنبالش."
پاورچین پاورچین دنبال سو مینشان راه افتادن. مرد قبل نشستن و درآوردن گوچینش به اطراف نگاهی انداخت.
گو چنگ و ژنگ فن شینگ به همدیگه مضطرب نگاه کردن.
"... گو چنگ."
"فن شینگ."
"توم به همون چیزی که من فکر میکنم فکر میکنی؟"
گو چنگ بیرونیترین رداش رو درآورد تا راحتتر حرکت کنه و بعد از نزدیکترین درخت اونجا بالا رفت. همون طور که انتظار میرفت جمعیت زیادی از شاگردان مولینگ سو و لائولینگ چین رو از صد متری جایی که بودن دید. به نظر که نمیرسید برای یه شکار شبانهی ساده دور هم جمع شده باشن.
"شت. شت فن شینگ. گاومون زایید." گو چنگ از درخت اومد پایین. "باید بریم بهشون خبر بدیم."
"چی دیدی؟ چند نفر بودن؟"
"حزب مولینگ سو و لائولینگ چین بودن. این اصلا نمیتونه خبر خوبی باشه درسته؟"
ژنگ فن شینگ سر تکون داد. هر دو باعجله سمت غار دویدن – تهذیبگران زیادی از مولینگ سو و لائولینگ جین که انگار انتظارشون رو میکشیدن جلو راهشون سبز شدن. جا خوردن.
سو مینشان با قیافهای درهم ظاهر شد. "به نظر میرسه گوسو لان واقعا دست کمم گرفته. فکر کردین نمیفهمم دنبالم راه افتادین؟"
هر دو بازیگر آب دهنشون رو پایین دادن. سو مینشان ابرویی بالا انداخت.
"به به چشمم روشن... تو همون پسر عزیز دردونهی هانگوانگ جونی، نه؟ شنیدم پسر باهوشی هستی که استعداد پدرش و بذلهگویی مادرش رو به ارث برده، هاه، مثلا مظهر یک گوسو لانی هستی... به هر حال که انگار همش شایعهست. حتی عرضه نداری بپای یکی باشی."
YOU ARE READING
[COMPLETED] •⊱ Switched ⊰• (WangXian YiZhan)
Fanfiction⋅⋅⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⋅⋅ فن فیکشن Switched کاپل: وانگشیان/ییژان ژانر: دنیای موازی، رمنس، فانتزی، کمدی نویسنده: shorimochi مترجم: kimcotton و (_KittenHoney (@smilic "به نظرتون چی میشه اگه یه بازیگر وارد دنیای فانتزی بشه و یه شخصیت فانتزی وار...