🐇☁این‌سو: هر چی بیش‌تر قایم شی☁🐇

147 53 1
                                    

"اینا چین؟"

"نون نارگیلی."

"اینا؟"

"بیسکوییت توت فرنگی."

"این چی یو بین؟"

"ناپلئونی."

"... چی؟"

یو بین تسلیم شد و کارتش رو داد به سیژوی. "هر چی میخوای بخر. آ یوآن بااین میتونی پول چیز میزاتو پرداخت کنی. واسه منم یه اسپرسو بگیر."

سیژوی تکرار کرد: "اس... په... سو؟"

یو بین آهی کشید. "... به اون خانم پشت دخل بگو قوی‌ترین قهوه‌شون رو واسم بیاره. بدنم به کافئین نیاز داره."

بعد اون چهارتا تهذیبگر از راه رسیده رو تو لابی هتل تنها گذاشت. شانس آورده بود کافی شاپ هتل ام انقدر چیزای عجق وجق داشت که حواس اون 'بچه ها' رو به خودش پرت کنه. تازه چند ساعت شده بود که اونا به این دنیا اومده بودن و داشت از خستگی میمیرد، اصلا نمیتونست بفهمه وانگ ییبو چطور تونسته چندین و چند روز مراقب وی ووشیان باشه. بسوزه پدر عشق که چه کارا که نمیکرد پدرسوخته.

یو بین انتظار داشت لان شیچن و جیانگ چنگ رو هم تو هتل ببینه. اصلا فکرشو نمیکرد به جاشون سونگ جیانگ، لی بون و وانگ هائوژوآن رو ملاقات کنه.

پرسید: "چی شما رو اینجا کشونده بچه ها؟" بعد نگاهش رو به تهذیبگرا انداخت تا خیالش راحت شه وی ووشیان قصد نکرده کل کافی شاپو باخودش بخره.

لی بون گفت: "سونگ جیانگ اصرار داشت بیایم اینجا."

'سونگ جیانگ' لبخند زد. "من رو واقعا ببخشید اما وضعیت من مثل... اوناست."

به وی ووشیان و لان وانگجی اشاره کرد. دوتاشون تو کافی شاپ نشسته بودن و یه لیوان قهوه رو شریکی میخوردن. وی ووشیان سرش رو رو شونه‌ی وانگجی استراحت داده بود.

یو بین زمزمه کرد: "اوه... که اینطور." پس شیائو شینگچن هم پرت شده بود اینور.

لی بون و وانگ هائوژوآن گفتن: "اوه... که اینطور." پس سونگ جیانگ پی به گرایش جنسیش برده بود و میخواست از زوج گی شناخته شده‌ی رو به روش یه مشورتایی بگیره. گفته بود میتونه دوتاشو انجام بده، پس احتمالا یه دفعه ای گرایشش عوض شده؟ یا شایدم وقتی میتونست دوتاشو انجام بده، منظورش این بود که هم میتونه تاپ باشه هم باتم؟ وانگ هائوژوآن و لی بون داشتن از فضولی میمردن اما نمیدونستن چطور باید ازش بپرسن.

"از کجا میدونستی باید بیای اینجا."

وانگ هائوژوآن گفت: "اخبار. موتور وانگ ییبو رو کنار جاده پیدا کردن. دوربین لحظه تصادف و بعدش اومدن ماشین تو رو ضبط کرده بود. دیدیم داری سمت شهر ام میری و ماجراهای فرمانده ییلینگ یادمون اومد پس تصمیم گرفتیم بیایم اینور."

[COMPLETED] •⊱ Switched ⊰• (WangXian YiZhan)Where stories live. Discover now