#پارت66
دوباره توی آینه خود را چک کرد: مطمئنی خوبم؟
شریل چشمانش را چرخی داد: اره عزیزم خوبی
سپس چشمک زد: هیچکس نمیتونه به زنی که قرمز پوشیده نگاه نکنه
گونه های هلن کمی سرخ شد و به انعکاس تصویرش در آینه خیره شد، لباس سکسی قرمزش که تا رون پایش می امد و سینه هایش را سخاوتمندانه به نمایش گذاشته بود
چشمان ابیاش با خط چشم و سایه از همیشه آبی تر بنظر میرسیدند و موهای طلایی رنگش هم پریشان دورش افشان شده بود
شریل عطری گرم را روی ساعد دستان و پشت گوشش زد: خوشگل شدی
هلن ذوق زده بود چهرهاش به معنای واقعی میدرخشید: امم فقط یه چیزی کم داری
به سمت شریل برگشت که او با رژ قرمزی ک در دست داشت به لبانش رنگ خون بخشید: الان خیلی سکسی تر شدیا، شاید خودم گرفتم همینجا کردمت
هلن معذب خندید و کفش های بلند مشکیاش را به پا کرد
با شنیدن قدم های دیان هول زده کیف دستی مشکی اش را که شامل گوشی موبایلش میشد چنگ زد: اومد اومد
پشت در ایستاد و دیان به مخض باز کردن در اورا دید
لحظه ای ماتش شد، تاکنون هلن را این گونه ندیده بود
درواقع اکثر اوقات اورا پریشان حال و درحال گریه میدید: اوه...
هلن لبخند زد: اوه خوب یا اوه بد؟
دست دیان چانه اش را اسیر کرد: اوه سکسی!
هلن ذوق کرد و دیان دست دورگردنش انداخت: البته راجب لبات بعد از چشیدنشون نظر میدم
شریل آن میان مانده بود چه کند: امم خب سلام دیان
و البته خدافظ بچه ها
کت و کیفش را برداشت و خارج شد
دیان خندید و لبان سرخ هلن را مزه کرد: هومم اینام طعم توت فرنگی میدن
کت بلند چرمی به تن داشت و نیم تنه ی مشکی رنگ زیر ان استایل جالبی برایش ساخته بودند
دست دور کمر هلن انداخت: جذاب شدی
هلن خود را لوس کرد: اوم اینطور فک میکنی؟
دیان به سمت ساک مرموزش رفت: اره از آخرین باری که یه هرزه ی موبلوندو به فاک دادم خیلی میگذره
نفس هلن لحظه ای ایستاد، میتوانست لحن خبیث دیان را حس کند، قرار بود حالا واقعا تمام چیز هایی که تئوریک راجبشان حرف زده بودند را امتحان کند
هیجان در خونش جاری شد، دیان سر در ساکش کرده بود: سوار ماشین شو بیب
هلن دست در میان موهایش کشید: صبر میکنم بریم باهم
دیان بلند تر گفت: سوار ماشین شو هلن!
و سوئیچ را سمتش پرتاب کرد
هلن لحن اخطاری و محکمش را تشخیص میداد، همان دیانی ک جرئت نداشت روی حرفش حرف بزند
چشمی زمزمه کرد و صدای بلند دیان دوباره بلند شد: چی گفتی بیب؟؟!
هلن مضطرب نگاهش کرد: چشم
دیان همانطور که وسایل ساکش در دستش بود چند قدم نزدیک شد: چشم چی؟
لبخند مضطربی زد: چشم دیان؟!
دیان سر تکان داد: خوبه!
میتونی بری
هلن با صورت سرخ و بدن داغ به سرعت از پله ها پایین رفت و خود را در ماشین تجملی دیان انداخت
احساساتش ضدونقیض بودند
اولین بار بود که دیان اینطور جدی با او برخورد میکرد و حس او؟
حس او لذتی عجیب همراه با سفت شدن نوک سینههایش بود
شماتت بار با خودش حرف میزد: اوه هلن بنوا تو مایه ی شرمی
سپس خنده ای مسخره کرد که چشمش به دسته گل لیلیوم روی صندلی افتاد احتمال داد دیان یادش رفته ان را بیاورد
از کجا میدانست او لیلیوم دوست دارد؟
شانه بالا انداخت و آن هارا بویید
در ماشین ک باز شد به او مجال بیشتر فکر کردن نداد: دیان اینا خیلی قشن....
رشته ی کلامش با سخن دیان پاره شد: چرا اینجا نشستی؟
دیان اعتراف کرد چهره ی متعجب و چشمان گردش جزو یکی از جذاب ترین حالات چهرهاش بود: پس کجا بشینم؟
دیان شانه بالا انداخت: سر جات
هلن گیج تر شد: سرجام کجاست؟
دیان با سر به فضای خالی جلوی صندلی او اشاره کرد
نگاه هلن چندبار بین ان فضای کوچک و دیان ردو بدل شد: چی؟
دیان اخم کرد: برو اون زیر هلن
هلن شوکه شده بود: اما لباسم
موهام
من جا نمیشم
دیان بلند تر گفت: برو سرجات هلن یا تا رستوران پیاده بیا
احساسات ضدونقیض باز هم پیدا شدند و هلن به سختی خود را در فضای کوچک صندلی جای داد
دیان هم پشت فرمون نشست و کوله ی کوچکش را روی صندلی کنارش که هلن چند دقیقه ی پیش روی ان نشسته بود گذاشت: گلارو دوست داشتی؟
هلن که در خود جمع شده بود و گردنش خم بود به سختی گفت: فک کنم
دیدی به دیان نداشت و تنها بخشی از دستش را میتوانست ببیند
دیان فرمان را چرخاند: فک کنی؟
ینی حتی نمیدونی تو ذهنت چی میگذره؟
میدونستم خنگی اما نه انقدر...
هلن به تپه پته افتاد: خب نه ینی...ام..چیز..چیزه دوسشون دارم
صدای دیان خبیث شد: عه؟ پس نگهشون دار!
و دسته گل را روی او پرتاب کرد که باعث شد ضربه ای ارام به صورتش بخورد
هلن باورش نمیشد دیان انقدر خبیث باشد و این روی دیان کاملا برایش چیز جدیدی بودووت و کامنت بالا برای این پارتا میخوام عشقا🥲💜
YOU ARE READING
Fingers
Romanceدستش را خشن میان شیار کصش کشید: لذتی نبردی؟ میان پایش هنوز مرطوب بود چوچولش را فشرد و خیره ی چهره ی جمع شده از درد هلن شد: میخواستی نجات پیدا کنی؟ نمیخواست خودش که میدانست نمیخواست به نفس نفس افتاد: نه لبخند زد: دختر هورنیه من لبانش را به دندان کشید...