TAEKOOK

434 15 5
                                    

*آغوش آخر*
*(ژانر: درام، انگست، دارک)*

"تهیونگ"

کلاهش رو محکم تر کرد و سرش رو پایین انداخت. تیپش زیاد رسمی نبود. با اینکه به یه مهمونی دعوت شده بود ولی حتی حوصله رسیدن به خودش رو هم نداشت.

اگه دست خودش بود عمرا پاشو تو چنین جایی، که میدونست هر کثیف کاری غیر از جشن و مهمونی توش انجام میشه میزاشت، ولی چاره ای نداشت و برای فهمیدن حقیقت باید این دعوت رو می پذیرفت.

دوستش معروف ترین بار سئول رو به مناسبت بردن مناقصه‌ای که حاصل سالها تلاشش بود اجاره کرده بود و اون مکان امشب فقط پذیرای مهمونای ویژه بود.

صدای بلند موزیک همه جا پخش میشد و اطرافش پر از آدمای مختلف بود. کسایی که گوشه و کنار بار مشغول صحبت درباره مناقصه‌ بودن، جوونایی که از سر مستی توی پیست رقص تلو تلو میخوردن و میرقصیدن و افرادی که حتی ترجیح نمیدادن برای رابطشون از اتاق های طبقه بالا استفاده کنن..و آدما و اتفاقات کثیف تر و دردناک تر..

منتظر بود. منتظر اومدن شخصی که شب گذشته با شماره ناشناسی بهش پیام داده بود و حرفای جالبی درباره شریکش زده بود..حرفایی مثل خیانت و کارای مخفیانه..
بهش گفته بود اگه میخواد چیزای بیشتری بدونه حتما به این مهمونی بیاد و روی یکی از صندلی های رو به روی کانتر منتظر بشینه.

نمیتونست صادقانه بگه که آروم و بی صدا نشستنِ اونجا براش باعث دردسر نشد. از وقتی اومده بود..پیر و جوون، زن و مرد بهش پیشنهاد داده بودن و همین کلافش میکرد. حتی یکی از اونا انقدر سمج بود که باهم گلاویز شدن و الان اون تو دستشویی بار بود تا بینیه خونیش رو تمیز کنه.

آبی به صورتش زد و از دستشویی بیرون اومد. باید راهروی اتاق هارو طی میکرد و صداهایی که میشنید براش آزار دهنده بودن. براش سئوال بود چرا دقیقا تو این نقطه از بار صدای موزیک پخش نمیشه؟

کلاهش رو روی سرش محکم کرد و بدون توجه به صحنه هایی که میدید راهرو را طی کرد. قبل اینکه کامل ازش خارج بشه با شنیدن اسم آشنایی از اتاق آخر سر جاش میخوب شد. آروم اما شوکه سمت اتاقی که ازش اسم
" جونگکوک " رو شنیده بود چرخید و با چیزی که دید، خون داخل رگاش یخ زد.

-جونگکوک تو فوق‌العاده ای!

اینو مردی که روی تنه جونگکوک خیمه زده بود زیر لب زمزمه کرد و دوباره مشغول بوسیدن لباش شد.

چیزی که میدید رو باور نمیکرد! اون جونگکوک بود؟ بعد از تمام این مدت..چرا اینجا و اینجوری ملاقاتش میکرد؟

اون دو نفر انقدر درگیر خودشون بودن که متوجه حضور تهیونگ مقابل در نشدن.
دکمه های لباس جونگکوک باز بود و دست مرد، آزادانه روی تن سفیدش حرکت میکرد. تنی که روزی متعلق به اون بود.

fan fiction Where stories live. Discover now