*اِما*
(هستی و وجود)
*(ژانر: درام، انگست، دارک، تراژدی، عاشقانه)*
با شنیدن صدای گلوله سرش تیر کشید و با پایین آوردن نگاهش، به دستای خونیش که بینشون اسلحه قرار داشت خیره شد.
بدنش سر شده بود و میتونست ضربان قلبش رو توی سرش احساس کنه. طوری میلرزید انگار ساعت ها لا به لای برف گم شده..
نگاهش رو بالا آورد و به چشمای سرخ فرد مقابلش خیره شد. خون از بین لب هاش سر باز کرد و روی لباس از قبل سرخ شدش ریخت.
-ن..نه!
ترسیده لب زد و اشک روی گونه هاش جاری شد. انقدر شوکه بود که حتی نمیتونست یک سانت هم جا به جا بشه و همینطور که با چشمای خیس به فرد مقابلش خیره شده بود کلمات بعدی رو به زبون آورد.
-م..من..چ..چی..چیکار کردم!؟
همینطور که به تصویر مقابلش خیره بود، صدا های آشنایی رو توی سرش شنید. همه اون امواج مثل فرکانس های دردناک باعث تیر کشیدن سرش شدن و به سختی دستای خونیش رو بالا آورد و روی گوش هاش قرار داد.
از ته دل فریاد کشید..
فریاد میکشید تا از شر اون صداها راحت بشه ولی هیچ فایده ای نداشت.
صدای فریاد خودش رو نمیشنید ولی اون صدا های عجیب رو چرا..
-جیمین!
-نه...
پسر محکم تر تکونش داد و جیمین با فریاد و صورته عرق کرده از خواب پرید.
به محض هوشیارش شدنش و برگشتن به دنیای واقعی، با دیدن چهره نگران یونگی، با صدای بلند زیر گریه زد و پسر بزرگتر تلاش کرد بدن خشک شدش رو از تخت جدا کنه.
-هیش...گریه نکن همه چی تموم شد.
یونگی همینطور که پسر رو مینشوند گفت و صورتش رو قاب گرفت.
جیمین دستاش رو روی مچ دستای پسر قرار داد و با هق هق گفت:
-دوباره همون کابوس تکراری. دست از سرم بر نمیداره یونگی..چ..چی کار کنم؟
یونگی پسر رو در آغوش کشید و کمرش رو نوازش کرد. در همون حال مثل همیشه با صدای آرامشبخش خودش گفت:
-اشکال نداره جیمینم. همش یه کابوسه..درستش میکنیم.
جیمین که هر بار بعد از کابوس هاش تو آغوش یونگی آروم میگرفت بی حرف خودش رو به وجود گرم پسر سپرد. کسی که همیشه میتونست بهش تکیه کنه.
یونگی جیمین رو از آغوشش بیرون آورد و لبخندی تحویلش داد. به لیوان آب روی میز عسلی اشاره کرد و آروم لب زد:
-بخورش. آروم میشی..
جیمین همینطور که لیوان آب رو برمیداشت و نزدیک لباش میبرد گفت:
-آب منو آروم نمیکنه. فقط تو...تو آرامش منی.
یونگی لبخند غمگینی زد و گونه پسر رو لمس کرد.
YOU ARE READING
fan fiction
Fanfiction[Completed] سناریو های کوتاه.. Couple: Taekook _ Namjin _ Yoonmin یسری سناریو که هر از گاهی به ذهن من و دوستام میرسه.. 🥇1 #j-hope
