حالا جیمین اونجا بود تو خونهای که یکسال ازش دور بود. خونهای که پر بود از خاطرات تلخ و شیرین.
ایم چه به سمت پسرش و یونگی که کنار هم روی مبل نشسته بودن رفت. کنار جیمین نشست و شروع به نوازش کردن صورتش کرد.-پسر مامان به خونت خوش اومدی عزیزم.
و بوسه ای روی سرش گذاشت.
تهیونگ به جونگکوک تکیه داده بود و در حینی که سیب میخورد با دهن پر گفت:
-مامان داری فرق میزاری. پس من چی؟
یونگی خندید.
-انگار نه انگار تهیونگ از جیمین بزرگتره.
تهیونگ که حالا سیبش رو خورده بود سرش رو به طرف جونگکوک گرفت و گفت:
-کوک نمیخوای چیزی بهش بگی؟
جونگکوک که تو فکر بود متوجه حرف تهیونگ نشد. گیج به سمت تهیونگی که حالا تکیه اش رو ازش برداشته بود چرخید.
-چیزی گفتی ته؟
پسر بزرگتر دستش رو روی شونه جونگکوک گذاشت و گفت:
-چیزی شده عشقم؟ تو فکری.
-نه اوکیم. چی گفتی تو نشنیدم.
تهیونگ روش رو برگردوند. اون پسر از صبح توی فکر بود اما چیزی نمیگفت.
-مهم نیست.
جونگکوک کلافه از سرد بودن تهیونگ، پسر رو سمت خودش کشید.
-هی ته خواهش میکنم اینطوری نکن. باور کن اوکیم. فقط داشتم به پرونده فکر میکردم.
تهیونگ به سمت جونگکوک برگشت و تو چشماش زل زد. یه چیزی درست نبود اما بی خیالش شد و دوباره به پسر تکیه داد.
-باشه هر چی تو بگی. یونگی هیونگ چیکار کنیم؟
یونگی که آروم شدن زوج رو به روش رو دید رو به تهیونگ کرد و گفت:
-بزارید جیمین یه کم استراحت کنه. شب راجبش صحبت میکنیم.
جیمین رو بلند کرد و سمت پله ها حرکت کردن.
-پسرای مامان! بلند شید که توی آشپزخونه به کمکتون احتیاج دارم.
ایم چه رو به تهیونگ و جونگکوکی که روی مبل لم داده بودن گفت. تهیونگ با شنیدن صدای مادرش بلند و معترضانه صداش رو بالا برد.
-مامان چطور وقتی یونگی و جیمین میرن اتاق چیزی بهشون نمیگی اما به من و جونگکوک که نشستیم و به کسیم کار نداریم هی کار میگی. شاید منم دلم میخواد با دوست پسرم یه کارایی بکنم.
جونگکوک آرنجش رو به دست تهیونگ کوبید و زیرلب با خنده مصنوعی گفت:
-تهیونگ چی داری میگی؟
ایم چه به خجالت جونگکوک و شیطنت پسرش خندید.
-یاا پسر چطوری میتونی جلوی مادرت انقدر بی شرم باشی هوم؟ جیمین خجالتیه ولی تو پسر مارمولکم اصلا برات این چیزا مهم نیست.
![](https://img.wattpad.com/cover/352185507-288-k598216.jpg)
YOU ARE READING
fan fiction
Fanfiction[Completed] سناریو های کوتاه.. Couple: Taekook _ Namjin _ Yoonmin یسری سناریو که هر از گاهی به ذهن من و دوستام میرسه.. 🥇1 #j-hope