『𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟔』

258 47 11
                                    

ووت فراموش نشود، پلیز:) 😁

✿ ... ✿°•∘ɷ∘•°✿ ... ✿°•∘ɷ∘•°✿ ... ✿°•∘ɷ∘•°✿ ... ✿°•∘ɷ∘•°✿

انچه گذشت...

خیره به یقه باز پسرش بود که با دیدن فردی که از پشت به سمتش دویید و یهویی بغلش کرد، خشکش زد...

همه این اتفاقات،فقط توی چند لحظه افتاد...فقط توی چند لحظه!!!
ولی این برای تهیونگ که این صحنه داشتن با تک تک نورون های مغزش، بازی میکردن،چند ساعت طول کشید

خنده حرصی و عصبی کرد و به سمتشون پا تند کرد
فقط امیدوار بود داره اشتباه میکنه...

✿ ... ✿°•∘ɷ∘•°✿ ... ✿°•∘ɷ∘•°✿ ... ✿°•∘ɷ∘•°✿ ... ✿°•∘ɷ∘•°✿

قدم های تند شده اش رو به سمت مورفین دردسازش رسوند...
به چه حقی؟ به چه جراتی اون اغوش و تقدیم دیگران میکرد؟ در حالیکه تهیونگ تنش رو تا وقتی که بهش اعتراف کنه امانت نگه داشته بود؟ تهیونگ مالک وجود و همه چیز کوک بود و جونگکوک همین حالا هم سند مالکیت همه چیز تهیونگ رو بدون اجازه و با بی رحمی به اسم خودش زده بود...

از پشت پسر و از عشق بی وفاش جدا کرد و به سمت خودش کشید
در مقابل چشم های حریص یوهانش، پسر و بیشتر به خودش فشرد و با لبخندی که جونگکوک قطعا معنیش رو خوب میدونست، دست های کشیده اش رو به سمت دکمه های رها شده از حبسِ پیرهن پسر کشید و اروم و با نرمی ، دوباره اون هارو اسیر کرد

-پسر من توی این هوای سرد باید مراقب خودش باشه، مگه نه کوک؟

این جمله ها، با صدایی که حرص رو به طور واضح به جونگکوک اثبات میکرد، به گوشش رسید... عجب تناقص زیبایی بین اون لبخند عجیب روی صورت تهیونگ و اون لحن برقرار بود و ترس خیلی اروم داشت ، جاش رو توی قلب پسر کوچیک تر خشک میکرد!

-اوه... حواسم... نبود هیونگی، ممنونم که انقدر مراقبمی

جونگکوک، با لبخند مکش مرگ نمایی، جواب داد که باعث شد تهیونگ توی دلش بخواد یه خنده شیرین و باکسی تحویل پسرش بده، اما... اما جونگکوک الان محکوم شده به تنبیه بود و تهیونگ اون قاضی بی رحمی بود که حکمش رو عوض نمیکرد...

پس در نتیجه با سردی، سری تکون داد و بازوی عضله ای پسر کوچیک تر رو گرفت :
-چشمای من همیشه روی توعه پسرم... اونقدری که حواسم نبود و ایشون رو ندیدم!
با پوزخندی ، به چشمای عصبی یوهانش زل زد و با حرفاش، اتیش توی دلش رو شعله ور تر کرد

-اوه... خب، خب ایشون یوهانش هستن هیونگی، دوستِ...

- دوست پسر کوکی ام
خب، میتونین قیافه کوک رو زمانی که داشت به خاطر گندی که زده بود و میخواست جمع کنه رو تصور کنین؟؟ البته الان به اون قیافه باید یه جونگ شوک هم اضافه کنین، چون جونگکوک حتی نمیدونست یوهانش داره راجب چه فاکی صحبت میکنه:)

ʚ 𝑴𝒚 𝑴𝒐𝒓𝒑𝒉𝒊𝒏 ɞWhere stories live. Discover now