『𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟖』

257 46 15
                                    

ووت یادتون نره ها :) 💜

✿°•∘ɷ∘•°✿ ... ✿°•∘ɷ∘•°✿°•∘ɷ∘•°✿ ... ✿°•∘ɷ∘•°✿ ... ✿°•∘ɷ∘•°✿

فردا صبح، عمارت اعضا...

وقتی بلند شد، تقریبا ساعت ۸ صبح بود
امروز روز استراحت همه اشون بود و هیچ کدوم مجبور نبودند توی بیمارستان شیفت وایسند.
از اتاقش بیرون اومد و از پله ها پایین رفت و جین رو دید که گویا در حال درست کردن صبحونه توی اشپزخونه بود
البته که یونگی تصمیم گرفت امروز رو به خوابیدن در کنار دختر کوچولوش، توی تخت کینگ سایزشون اختصاص بده... دلیل غیبت های یونگی در این مواقع، همیشه همین بوده
با چرخوندن سرش ، خواست بقیه رو هم پیدا کنه اما شکست خورد و نتونست

به سمت جین رفت ؤ اروم از پشت بغلش کرد
-صبح بخیر هیونگ

جین که سخت مشغول کار مورد علاقه اش بود، ترسید و بدنش لرزه های کوچیکی از خودش نشون داد. ولی با تشخیص صداش، لبخند نامحسوسی زد ولی خیلی زود جمعش کرد:)
به سمتش برگشت و با اخم نگاهش کرد
- صبح بخیر...میدونی بزرگ شدی ها، اندازه یه خرس گنده شدی... ولی متاسفانه هیچ وقت قرار نیست ادم شی مرتیکه :)

لبخند باکسی زیباش رو تحویل جین داد و جین بازم تصمیم گرفت رفتار همیشگیش رو داشته باشه...
جین اخلاق عجیبی داشت. هیچ وقت به طرف مقابلش که دوستش داشت، جملات محبت امیز نمیگفت، کم لبخند میزد اما... اما خب میتونستیم بگیم دلسوز ترین ادم جمع اشون جین بود.
اگه زیاد از جین فحش میخوردی یعنی اون خیلی دوست داره و دوست داشتنش و اینجوری بهت نشون میده... ولی خب نامجون یکم کمتر از ترکش های فحشای جین برخوردار میشد. بلاخره دوس پسر یا همسر ادم باید یكم از بقیه خونش رنگین تر باشه، نه؟

-میدونم هیونگ، میدونم... بقیه کجان؟ کوک رو ندیدی؟ قبل از اینکه بیام پایین رفتم اتاقش، اونجا نبود

جین نیشخندی که شیطنت ازش میبارید، زد و اینبار دست به سینه جلوش وایستاد
-که قبل از همه چیز میری اتاقش، هوم؟... تو که انقدر میخوای، چرا عملیش نمیکنی ؟ برو جلو پسرم من پشتتم... نهایتش بعد از كردنش یکم تنگ بازئ درمیاره كه خودم اوکیش میكنم برات، نظرت؟

تمام این مدت تهیونگ بدون هیچ تغییری توی حالت صورتش و پکر فیس به جین نگاه میکرد که جین چشماش و براش چرخوند و پشتش رو بهش کرد و پنکیکی که درست کرده بود رو ، برگردوند... چرا اون دوتا احمق، قصد انجام کاری رو نداشتن؟

-خیلی خب بابا...برو همه به جز اون گربه همیشه در حال خواب، توی حیاطن. یادت رفته همیشه توی روزای تعطیل چیکار میکنیم؟

تهیونگ، ضربه اروم به پیشونی خودش زد
-شت... خواب موندم هیونگ

-خودم گذاشتم بخوابی... این هفته خیلی سرت شلوغ بود،باید به خودت استراحت بدی
میز بیلیاردت و وزنه هات، منتظرت موندن.

ʚ 𝑴𝒚 𝑴𝒐𝒓𝒑𝒉𝒊𝒏 ɞWhere stories live. Discover now