Part 7; Fake Boyfriends

149 29 0
                                    

پلک‌های پف کرده‌اش رو از هم فاصله و پتوی نرمی که تا روی گونه‌هاش بالا داده بود رو کمی پایین‌تر داد. بینیش که هنوز آبریزش کوتاهی داشت رو بالا داد و با بی‌حالی از جاش بلند شد. گلودردش بهتر از دیروز بود، اما هنوز بدنش احساس کوفتگی می‌کرد.

وقتی متوجه خالی بودن کنارش شد، گلوش رو صاف کرد و به آرومی اسم پسر رو صدا زد.

"جونگینی؟"

جوابی نگرفت. نگاهی به ساعت کرد و بعد از دیدن ساعت یازده صبح متوجه شد که تا یک ساعت دیگه قراره حرکت کنن و فلیکس خواب مونده بود. با این وجود هنوز هم خوابش می‌اومد. از جاش بلند شد و سعی کرد عجله کنه تا چمدونش رو جمع کنه. ممکن بود جونگین زودتر از اون رفته باشه؟

بعد از شستن دست و صورتش، توی آینهٔ سرویس خودش رو نگاه کرد و با دیدن هودی جونگین توی تنش که براش گشاد بود، لبخند کمرنگی زد. آستین‌هاش رو تا نوک انگشت‌هاش بالا داد و عطر همیشگیش رو بو کرد. وارد اتاق شد و وقتی وسایل جونگین رو دید، نفس راحتی از این‌که پسر هنوز نرفته کشید.

شروع به جمع کردن وسایل خودش کرد، اما بعد از یک ربع با وجود جمع شدن چمدون کوچیکش، هنوز جونگین نیومده بود. برای همین بود که وسایل و لباس‌های پخش شدهٔ جونگین رو برداشت و توی چمدون پسر جا داد. در همین حین که مشغول جمع کردن وسایلش بود، فریاد ناگهانی جونگین باعث شد از ترس از جاش بپره.

"صبحت بخیر هیونگ! بیدار شدی؟"

به سمت پسر برگشت و جونگین با دیدن چهرهٔ ترسیده‌اش، جلوی دهنش رو گرفت و سریع معذرت‌خواهی کرد.

"معذرت می‌خوام! نمی‌خواستم بترسونمت."

فلیکس دستی روی سینه و قلبش که تندتند می‌زد، کشید و خندهٔ آرومی کرد. جونگین با دیدن این عادت پسر که آستین‌های هودیش رو تا روی نوک انگشت‌های کوچیکش بالا داده بود و طوری که موهای آبی نسبتاً کوتاهش رو بالا بسته بود و موهای کوتاهش از کش بیرون اومده بودن، لبخند ملایمی زد. چطور این‌قدر از دید جونگین دوست‌داشتنی بود؟

"اوه... مشکلی نیست، حواسم پرت بود. کجا بودی؟"

دست پسر رو گرفت و از جلوی چمدون بلند شد. جونگین متوجه شد که فلیکس براش چمدونش رو مرتب کرده و بابتش ممنون بود، چون جونگین واقعاً تنبل بود، نمی‌تونست به این خوبی مرتب کنه و از اون‌جایی که دیر شده بود، اگر خودش این‌کار رو می‌کرد نمی‌تونست لباس‌هاش رو توی چمدونش جا بده.

"برای برگشتمون خوراکی گرفتم."

پلاستیک توی دستش رو بالا آورد و با لبخندی بهش اشاره کرد. فلیکس ابروهاش رو بالا داد.

"و... یک چیز‌ کوچولوی دیگه."

پسر ادامه داد و داخل پلاستیک گشت. فلیکس کنجکاوانه نگاهش کرد و وقتی جونگین کلاه بینی زردی که روش طرح جوجه داشت رو بیرون آورد، با تعجب تماشاش کرد. جونگین بی‌توجه به هیونگش، کلاه رو روی سر فلیکس کشید و فیکسش کرد.

My Idol Boyfriend || Jeonglix, Minsung, Seungjin Where stories live. Discover now