کدوم جذاب تره؟

1K 279 15
                                    

داداشیا خواب نباشین وگرنه آپِ هر روزه کنسل. 🐠
•┈┈┈•┈┈┈•┈┈┈

عکس‌برداری تا سی دقیقه‌ی بعد همچنان ادامه داشت و دختر و پسر‌های دوربین به‌دست، هیچ ژستی رو برای ثبت‌کردن از دست نمی‌دادن.

وقتی که ست تموم شد، جونگ‌کوک هم‌زمان که به بدنش کش‌ و قوس می‌داد، به‌طرف اتاق پرو حرکت کرد تا لباس‌های خودش رو بپوشه.

بقیه‌ی افراد مشغول صحبت راجع به «جذابیت نفس‌گیرِ جونگ‌کوک» شدن؛ از اونجایی که هنوز بهش عادت نکرده بودن و عده‌ی کمی هم -مثل تهیونگ و تیمش- تلاش می‌کردن خودشون رو کنترل کنن و با جمع‌کردن ابزارشون مشغول بودن.

بین جمع‌کردن، پسر موخرمایی متوجه شد که نمی‌تونه درپوش لنز دوربین توی دستش رو پیدا کنه و با اخم ظریفی بدون نگاه‌کردن به هانا، ازش پرسید:
_هانا درپوش لنز این دوربین کجاست؟

دختر موبلوند درحالی که یکی‌یکی عکس‌هایی که گرفته بود رو برانداز می‌کرد، شونه‌هاش رو بالا انداخت و بی‌حواس پاسخ داد:
_نمی‌دونم.

جوابش باعث شد تهیونگ سرش رو بالا بیاره و متعجب بپرسه:
_یعنی چی که نمی‌دونی؟

میون‌جو فوراً مداخله کرد و به‌جای هانا جواب داد:
_فکر کنم داخل اتاق پرو باشه.

چشم‌های تهیونگ کمی درشت شدن و بعد سپردن دوربین به دست میون‌جو، هم‌زمان که بدون مکث به‌طرف اتاق پرو قدم برمی‌داشت، زیرلب غر زد:
_آخه اونجا چکار می‌کنه؟

بدون اینکه در بزنه، اون رو هل داد و وارد اتاق نسبتاً کوچیک شد؛ اما در لحظه با دیدن جونگ‌کوکی که تی‌شرتی که تا دقایقی قبل باهاش ژست می‌گرفت رو تا نیمه از تنش خارج کرده بود، متوقف شد.

در طرف دیگه پسر مومشکی چرخید تا ببینه کی وارد اتاق شده و با دیدن عکاس موخرمایی، بدون مکث تی‌شرت رو کامل از تنش درآورد، روی کاناپه پرتش کرد و با موهایی که به‌خاطر دراومدن لباسش به‌هم‌ریخته شده بودن، نیشخند زد.
_تق تق؟!

تهیونگِ دستپاچه با چشم‌هایی که گرد شده بودن، فوراً به‌سمت دیوار چرخید و گفت:
_ببخشید، فکر نمی‌کردم اتاق پر باشه.

پسرِ دیگه یک تای ابروش رو بالا انداخت و با همون نیشخند به‌طرف پسر عکاس قدم برداشت، کنارش ایستاد و بعد از تکیه‌دادن دستش به دیوار، کمی به تهیونگ خیره موند و درنهایت پرسید:
_من اینجام، چرا به دیوار زل زدی؟ جذاب‌تر از منه؟

پسر موخرمایی بدون حرف بزاقش رو قورت داد و جونگ‌کوک بعد از کمی مکث با ناراحتیِ ساختگی گفت:
_بهم بر خورد.

تکیه‌اش رو از دیوار گرفت، به‌سمت رگال لباس‌ها قدم برداشت و هم‌زمان پرسید:
_حالا چرا اومدی؟

𝙃𝙤𝙩 𝙈𝙖𝙣[αυ]✔Where stories live. Discover now