همون همیشگی🙏🏻
•┈┈┈•┈┈┈•┈┈┈تهیونگ پلکی زد و بهسمت صدای آشنا برگشت.
اونجا جئون جونگکوک ایستاده بود که سپر خشبرداشته شدهی ماشین گرون قیمتش رو بررسی میکرد و در همون حال غر میزد.وقتی که جوابی از تهیونگ نشنید، سرش رو بالا برد تا تیکههای سنگینتری بندازه؛ اما به محض دیدن عکاس، خشکش زد.
_کیم تهیونگ؟!ابروهاش بالا پریدن و همزمان با کمی کجکردن سرش بهسمت راست، موخرمایی رو برانداز کرد.
لباسهاش بهطرز واضحی با استایلهایی که معمولاً توی محل کارش داشت، فرق میکردن.پیرهن پارچهای سفیدرنگ و نسبتاً گشادی به تن داشت و بندهای نازک یقهاش رو با سخاوت و بیاهمیت، باز رها کرده بود.
گردن شیریرنگش با تعدادی گردنبند نقرهایِ ظریف تزیین شده بود و ترقوههاش زبون مومشکی رو قلقلک میدادن تا لیسشون بزنه.پیرسینگ سادهی گوشش بهخاطر فرم گرفتن موهاش، نمایان بود و به دلیل حرکت سرش کمی تکون میخورد.
هرچند که جونگکوک موهای بههمریختهاش رو بیشتر ترجیح میداد؛ بههمریختگیای که توسط انگشتهای خودش به وجود اومده باشه...صادقانه توی این لباسها خمکردنیتر بهنظر میرسید و فکرکردن به تمام اینها درحالی بود که فقط دو یا سه ثانیه از لحظهای که دیدش، میگذشت.
در طرف دیگه اما چشمهای تهیونگ بهمحض شنیدن صدای مدل، درشت شدن و بعد با دستپاچگی چرخید تا وانمود کنه ندیدش.
چرا باید از بین این همه آدم با اون پسر تصادف میکردن؟!
نفسش رو با شدت به بیرون فوت کرد و بعد دست به کار شد تا دوباره سوار ماشین بشه؛ ولی قبل از اینکه انگشتهاش دستگیرهی در رو حتی لمس کنن، مجدداً صدای پسر رو شنید.
_یه لحظه صبر کن.عکاس جوان کمی مکث کرد و وقتی متوجه شد تقریباً چارهی دیگهای نداره و خیلی افتضاح میشه اگر بیاهمیت سوار ماشین بشه، بهسمتش چرخید؛ درحالی که بدون اینکه متوجه باشه، انگشتهاش هنوز روی پیشونیش بودن و جایی که ضربه خورده بود رو لمس میکردن.
ابروهای جونگکوک با دیدن سرخی پیشونیش بالا پریدن و تقریباً فراموش کرد که میخواسته چی بگه. «اوه» آرومی گفت و قدمی جلوتر رفت.
_ببینمت، چی شدی؟!لحنش ملایم و کمی نگران بود و تهیونگ با ضایعترین حالت ممکن، وانمود کرد تازه متوجه مدل شده.
_هان؟ شما اینجا چکار میکنید جناب جئون؟مومشکی برای لحظهای گیج شد و بعد با انگشت به ماشینش اشاره کرد.
_ترمزتون یهویی بود و من زدم بهتون؛ ولی... تو خوبی؟جملهی آخرش رو درحالی گفت که کمی جلوتر میرفت و این باعث شد نفس تهیونگ توی سینهاش حبس بشه.
دست جونگکوک بالا اومد و مچ دست موخرمایی رو گرفت تا کنارش بزنه و همزمان صداش رو شنید.
_منظورتون چیه؟ من حالم کاملا خوبـ...
![](https://img.wattpad.com/cover/364102378-288-k276491.jpg)
STAI LEGGENDO
𝙃𝙤𝙩 𝙈𝙖𝙣[αυ]✔
Fanfiction[𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝] زمانی که کیم تهیونگ زندگی حرفهای خودش رو تموم شده میدید، جئون جونگکوک، مدل جدید کلوین کلاین، مثل یک سوپرمن وارد زندگیش شد تا از بیکاری نجاتش بده. اما چیزی که تهیونگ نمیدونست این بود که جونگکوک اونجا بود تا گند بزنه به خط ق...