sixty six

3.8K 620 154
                                    

niazkilam: هی! یه سوال عجیب، میشه امروز بریم خونه ی لیام؟

harrystyles: شماها خیلی زود اوکی شدین، پرام ریخت

niazkilam: هاها اون فقط ازم خواست تا برم به گلاش آب بدم

harrystyles: اه، نایل باز کارشو انجام نداد؟ تعجبی هم نداره، کی بیام دنبالت؟

harrystyles: مهم نیست، الان میام

زین لبخند زد، گوشیشو گذاشت کنار و تو آپارتمان کوچیکش حرکت کرد، سعی کرد تا جایی که میتونه سریع حاضر شه، کار زیادی نداشت، فقط باید موهاشو مرتب میکرد و جین میپوشید، و اون سوییشرت... شامل حال تمام تیپ ها و لباس هایی که میپوشید می شد

اون معمولا بیدار میشد و صبر میکرد تا یکی از اون سه تا برنامشو بهش بگه، و بر اساس شخصیت آدمی که برنامه هارو میریخت، اونا با هم تفاوت داشتن، لویی فقط میخواست دوتا کارو انجام بده، اون از زین میخواست که به خونش بیاد تا با هم سریال extreme couponing رو ببینن و بوریتو بخورن، یا صبر میکرد تا هوا تاریک شه ازش میپرسید که دوست داره بیاد کلاب یا نه، و زین معمولا دومین گزینه رو رد میکرد

از اون طرف، نایل، همیشه میخواست تا برن مینی گلف بازی کنن چون زین به اندازه کافی برای بازی کردن گلف اصلی حرفه ای نبود، زین میدونست که هرسری با نایل میره بیرون نمیتونه از قبل چیزی بخوره ، چون نایل حداقل شیش وعده غذایی مختلف تو روزشون داشت

وقتی هری از زین میخواست با هم برن بیرون، صد در صد قرار بود به یه جای رسمی برن و زین همیشه تصمیم میگرفت لباس غیر رسمی ای بپوشه
موزه های نقاشی، گالری، گردهمایی های سیاسی، رستوران های غذای گیاهی و مراسم خیریه، جاهایی بود که اون دوتا با هم میرفتن و جالب و در عین حال آموزنده بود، ولی زین همیشه بخاطر سویشرتی که همیشه میپوشید احساس خجالت میکرد

روزایی که زین با همشون بود، همیشه شلوغ پلوغ و به هم ریخته بود، نایل و لویی سر اینکه کجا برن غذا بخورن دعوا میکردن و  هری سعی میکرد اونارو به حراجی های سالانه عتیقه جات ببره، آخر سرم همشون کم میوردن و پیتزا سفارش میدادن، پیتزا با پنیر اضافه، پیتزای مخلوط و پیتزای سبزیجات که سفارش هری بود، زین همیشه فقط یه تیکه میخورد پس هری بخاطر اینکه یه پیتزای گنده فقط رو برای خودش سفارش داده ناراحت نمی شد
لویی و نایل همیشه بزرگترین پیتزایی که میتونستن سفارش بدن رو مثل گاو میخوردن، و با حجم زیاد از فست فودی که اونا میخوردن، زین نمیفهمید چطور انقدر هیکلشون خوبه

هری یه تکست بهش داد و گفت بیرون منتظرشه، زین کفشاشو پوشید و رفت بیرون، خیلی برای دیدن خونه لیام هیجانزده بود، هرچند که عجیب بود چون خود لیام نبود، میتونست یه جور مزاحمت به نظر بیاد، یا شاید تجاوز به حریم شخصی لیام  باشه

pretty boy (Persian Translation)Onde histórias criam vida. Descubra agora